article

میراث قبایل آمریکایی برای پایتخت شکلات جهان

داستان شکلات و کاکائو

در یک صبح آفتابی در منطقه‌ای از سانفرانسیسکو، نیم دوجین مرد و زن در یک کارخانه کوچک، کارشان را با روشن کردن دستگاه‌ها شروع می‌کنند، سپس تنظیمات دما را بررسی کرده و دانه‌های کاکائو را مرتب می‌کنند. بعد از آن دانه‌هایی که تخمیر، خشک، برشته و آسیاب شده‌اند را همراه با شکر در ردیفی از همزن‌های فلزی براق می‌ریزند، تا پس از سه روز ترکیب ملایم، محصول حاصل شده را به دستگاه‌هایی به نام تمپر منتقل کرده و مولکول‌های چربی طبیعی کاکائو را به ساختارهای بلوری پایدار تبدیل کند. داستانی که خواندید داستان روزانه یک کارخانه شکلات‌سازی است. درست است که با گذر زمان، پیشرفت تکنولوژی و تولد ابزارها و ماشین‌آلات مدرن تغییر کرده اما کار برشته و آسیاب کردن دانه‌های کاکائوی تخمیر شده و مخلوط کردن آنها با چند ماده ساده عملی است که به تمدن‌های اولیه آمریکائی باز می‌گردد. کاکائو و شکلات راه طولانی را تا امروز از آمریکای جنوبی در منطقه آمازون برای رسیدن به دست ما طی کرده‌اند و امروز یکی از کشورهای اروپایی، لقب پایتخت شکلات جهان را به خود گرفته است. شیفته شکلات هستید؟ پس خوب است تاریخچه و داستان کاکائو و داستان شکلات را که در هم گره خورده بدانید تا آن وقت با پایتخت شکلات آشنا شوید.

اما قبل از آن‌که داستان شکلات را بررسی کنیم، خوب است بدانید که کلمه مدرن «شکلات» از دو کلمه رایج در ناهواتل (Nahuatl)، زبانی که بسیاری از گروه‌های بومی به آن صحبت می‌کنند، نشات می‌گیرد: چوکولاتی (chocolatl) که به معنای «آب گرم» است و کاکاهواتل (cacahuatl) که به نوشیدنی تلخی که با کاکائو درست می‌شود و در مراسم مذهبی به اشتراک گذاشته می‌شود، اشاره دارد.

کاکائو و شکلات در تمدن مایا
در بسیاری از خانواده‌های تمدن مایا، شکلات در هر وعده غذایی قرار داشت.

کاکائو؛ دارو یا هدیه‌ای از جانب خدایان؟

در کتاب «تاریخ واقعی شکلات»، نویسندگان کتاب به موردی اشاره می‌کنند که حاکی از نخستین شواهد زبان‌شناختی مصرف شکلات به سه یا حتی چهار هزار سال پیش، به فرهنگ‌های پیشا کلمبیایی اولمک (Olmec) بازمی‌گردد.

بله! تاریخچه چهار هزار ساله شکلات در آمریکای باستان، مکزیک کنونی، آغاز شده است چون اولین گیاهان کاکائو در آنجا پیدا شدند. اولمک‌ها، یکی از اولین تمدن‌های آمریکای لاتین، اولین کسانی بودند که گیاه کاکائو را به شکلات تبدیل کردند و شکلات اختراعی‌شان را در طول مراسم مختلفی نوشیدند و حتی از آن به عنوان دارو استفاده هم استفاده کردند. بنابراین بدون شک می‌توان گفت دانش کاکائو از اولمک‌ها به مایاهای آمریکای مرکزی که برای شکلات احترام قائل بودند، منتقل شده است.

قرن‌ها بعد مایاها، دیگر تمدن باستانی مکزیک، شکلات را به عنوان نوشیدنی از جانب خدایان ستایش کردند. شکلاتی که مایاها آن زمان استفاده می‌کردند به شکل دمنوش سرو می‌شد و نوشیدنی قابل احترامی هم بود که از دانه‌های کاکائوی برشته و آسیاب شده مخلوط با فلفل تهیه می‌شد. مایاها این مخلوط را از یک دیگ به دیگ دیگر می‌ریختند و یک نوشیدنی کف‌آلود غلیظ به نام Xocolatl به معنای «آب تلخ» درست می‌کردند.

علی‌رغم اهمیت شکلات در فرهنگ مایاها، این خوردنی جذاب فقط مختص افراد ثروتمند و قدرتمند نماند و تقریبا برای همه در دسترس بود طوری که در بسیاری از خانواده‌های مایاها، شکلات را با هر وعده غذایی میل می‌کردند. شکلات مایایی غلیظ و کف‌آلود بود و اغلب با فلفل چیلی، عسل یا آب ترکیب می‌شد.

در قرن پانزدهم آزتک‌ها، دیگر تمدن سرخپوستی مکزیک، از دانه‌های کاکائو به عنوان پول استفاده می‌کردند. آنها همچنین معتقد بودند که شکلات هدیه‌ای از سوی خدای Quetzalcoatl است و آن را به عنوان یک نوشیدنی گوارا، یک داروی مناسب برای غرایز جنسی و حتی برای آماده شدن در جنگ می‌نوشیدند.

شاید شیفته و واله‌ترین دوستدار شکلات را بتوان فرمانروای قدرتمند آزتک، مونتزوما دوم دانست چراکه ظاهرا هر روز برای کسب انرژی خودش چندین گالن دمنوش یا شربت شکلات می‌نوشیده است.

شکلات و اسپانیا
شکلات در اسپانیا همراه با شکر یا عسل مخلوط و سرو می‌شده است.

داستان شکلات به اسپانیا رسید

گزارش‌های ضد و نقیض زیادی در مورد زمان ورود شکلات به اروپا وجود دارد، اما به طور کل و با اکثریت قاطع گفته می‌شود شکلات اولین بار از آمریکا به اسپانیا رسیده است. یک داستان رایج در مورد نحوه رسیدن شکلات به اسپانیا می‌گوید که کریستف کلمب پس از رهگیری یک کشتی تجاری در سفر به آمریکا، دانه‌های کاکائو را کشف کرد و آن را در سال ۱۵۰۲ با خود به اسپانیا آورد.

داستان دیگر اما حاکی از آن است که یک فاتح اسپانیایی یعنی هرنان کورتس (Hernan Cortés) که در سفرش به قاره آمریکا دنبال طلا و ثروت بود توسط آزتک‌های دربار مونتزوما با شکلات آشنا شد و آن را به جای طلا و ثروت با خود به اسپانیا آورد. به این ترتیب شکلات اسپانیایی که یک نوشیدنی ترکیبی از شکر و عسل بود در اسپانیا به وجود آمد؛ این‌طور شد که شکلات به سرعت در میان ثروتمندان اسپانیایی به محبوبیت رسید و حتی راهبان کاتولیک هم مجذوبش شدند و برای اجرای بهتر اعمال مذهبیشان آن را می‌نوشیدند.

شکلات اروپا را اغوا می‌کند

ظاهرا کورتس در طول حیاتش تلاش کرده بود تا دانش شکلات خود را به عنوان یک راز محفوظ نگاه دارد اما یک قرن بعد این خوردنی جذاب از اسپانیا به کشور همسایه‌اش یعنی فرانسه رفت و از آنجا پایش به بقیه اروپا هم باز شد. با افزایش تقاضا برای شکلات، مزارع شکلات هم رفته‌رفته به‌وجود آمدند و از آن‌جایی که اروپایی‌ها از دستورالعمل تهیه نوشیدنی شکلاتی سنتی آزتک‌ها راضی نبودند؛ انواع شکلات داغ را با شکر، دارچین و سایر ادویه‌ها و طعم‌دهنده‌های معمولی ترکیب و شکلات جدیدی درست کردند. این‌گونه شد که خیلی زود خانه‌های شکلات برای ثروتمندان در سراسر لندن، آمستردام و دیگر شهرهای اروپایی ایجاد شد.

شکلات جزو خوراکی‌هایی است که در جنگ‌های مختلف به عنوان جیره در اختیار نظامیان قرار می‌گرفته است.

پایتخت شکلات جهان

برای عاشقان شکلات، بلژیک فقط کشوری کوچک در اروپا نیست. بروکسل، پایتخت بلژیک، پایتخت شکلات جهانی هم است. بلژیک با وجود دو تولیدکننده معروف شکلات جهانی که شکلات‌هایشان را در سراسر جهان عرضه می‌کنند، ۱۷ هزار شغل در این صنعت ایجاد کرده است. به این ترتیب امروز بلژیک با بیش از ۳۰۰ شرکت تولیدکننده محصولات شکلات و هزاران مغازه شکلات در سراسرش قطعا متعهدترین کشور به دانه‌های کاکائو در دنیاست. البته درست است که بروکسل پایتخت شکلات جهان است، اما در واقع این اکوادور است که بهترین دانه‌های کاکائو در کل جهان را در خود داده و قطعا نادیده گرفتنش خطاست.

داستان شکلات در مستعمرات آمریکا

شکلات در سال ۱۶۴۱ با یک کشتی اسپانیایی وارد فلوریدا شد. تصور می‌شود که اولین خانه شکلات آمریکایی در بوستون در سال ۱۶۸۲ افتتاح شده است و در سال ۱۷۷۳، دانه‌های کاکائو عمده محصول وارداتی از مستعمره‌های آمریکا بود و مردم از هر طبقه اجتماعی از خوردن شکلات لذت می‌بردند.

شکلات در این زمان آنقدر جا افتاده بود که حتی در طول جنگ‌های مختلف هم به عنوان جیره در اختیار نظامیان قرار می‌گرفت و گاهی اوقات به جای پول به سربازان داده می‌شد؛ حتی گفته می‌شود شکلات در طول جنگ جهانی دوم به عنوان جیره به سربازان داده می‌شده است.

انقلاب صنعتی یک انقلاب شکلاتی

اما تاریخچه شکلات با رسیدنش به اروپا تمام نشد و همچنان ادامه داشت چون این جذاب خوشمزه در میان اشراف اروپایی بسیار محبوب شده بود. در آن زمان شکلات هنوز با دست تولید می‌شد و فرآیندی کند و پر زحمت بود؛ اما با نزدیک شدن به انقلاب صنعتی، اوضاع در شرف تغییر بود. در سال ۱۸۲۸، با اختراع دستگاه پرس شکلات، انقلابی در شکلات‌سازی ایجاد شد. این دستگاه نوآورانه توانست کره کاکائو را از دانه‌های کاکائو برشته بگیرد، فشرده کند و یک پودر کاکائو خوب باقی بگذارد تا در نهایت پودر حاصل با مایعات مخلوط و در قالب ریخته و به این ترتیب چیزی شبیه به شکلات جامد امروز متولد شد.

پودر کاکائو، ره‌آوردی از هلند

زمانی که شکلات برای اولین بار در اروپا وارد صحنه شد، یک کالای لوکس بود که فقط ثروتمندان می‌توانستند از آن لذت ببرند. اما در سال ۱۸۲۸ کوئنراد یوهانس ون هوتن شیمیدان هلندی، راهی برای فراوری دانه‌های کاکائو با نمک‌های قلیایی کشف کرد که منجر به کشف پودر کاکائو یا شکلاتی پودری شد که راحت‌تر با آب مخلوط شود.

این فرآیند به «فرآوری هلندی» معروف شد و شکلات تولید شده به نام پودر کاکائو یا «کاکائو هلندی» معروف شد. ون هوتن ظاهرا دستگاه پرس کاکائو را هم اختراع کرده، اگرچه برخی گزارش‌ها اختراع این دستگاه را به پدرش نسبت می‌دهند. در هر صورت هم پردازش هلندی و هم دستگاه پرس شکلات کمک بزرگی به تهیه شکلات‌های خوشمزه‌ای که ما امروز می‌خوریم کرد چون این دستاوردها باعث شدند شکلات برای همه مقرون به صرفه باشد و هم امکان تولید انبوه شکلات با این دستاوردها فراهم و هموار شد.

نستله و روایتی متفاوت از شکلات

در قرن نوزدهم، شکلات دیگر آنقدر جا افتاده بود که به عنوان یک نوشیدنی مورد علاقه اکثر مردم در کشورهای بخصوص آمریکایی و اروپایی مصرف و اغلب به جای ترکیب با آب با شیر تهیه می‌شد. در سال ۱۸۴۷، شکلات‌ساز بریتانیایی J.S. فرای و پسرانش اولین شکلات تخته‌ای را از خمیری ساخته شده از شکر، مشروب شکلات و کره کاکائو ساختند.

شکلات‌ساز سوئیسی، دانیل پیتر، به‌خاطر اضافه کردن پودر شیر خشک به شکلات برای ایجاد شکلات شیری در سال ۱۸۷۶ اعتبار زیادی کسب کرد. اما چند سال بعد او با دوستش هنری نستله کار کرد و اینجا بود که در نستله، شکلات شیری متولد شد.

درست است که شکلات در قرن نوزدهم هم راه زیادی را پیموده اما هنوز در آن زمان جویدنش سخت و دشوار بود تا این که در سال ۱۸۷۹، یک شکلات‌ساز سوئیسی دیگر به نام رودولف لینت، دستگاه حلزونی را اختراع کرد که شکلات را مخلوط و هوادهی می‌کرد و به آن قوام نرم بیشتری داد. به این ترتیب شکلات‌ها از آن تاریخ به بعد بهتر در دهان آب می‌شدند. تا این که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شرکت‌های شکلات‌سازی خانوادگی مانند کادبری، مارس، نستله و هرشی تولید انبوه انواع شیرینی‌های شکلاتی را هم برای پاسخگویی به تقاضای رو به رشد این شیرینی خوشمزه شروع کردند.

شکلات تلخ؛ شکلات دنیای مدرن

بیشتر شکلات‌های مدرن امروزی طی چندین مرحله مختلف تصفیه می‌شوند و معمولا به صورت انبوه تولید و به بازار عرضه می‌شوند اما هنوز هم برخی از شکلات‌سازان شکلات‌های خود را با دست درست می‌کنند و مواد را تا حد امکان خالص نگه می‌دارند. شکلات اکنون بیشتر به عنوان یک خوراکی شیرین در دسرها یا کیک‌ها و بیسکوئیت‌ها به کار برده می‌شود، این در حالی است که شکلات تخته‌ای متوسط ​​این روزها دیگر سالم تلقی نمی‌شود و شکلات تلخ جایگاه خود را به عنوان یک خوراکی سالم و سرشار از آنتی اکسیدان برای قلب به دست آورده است.

شکلات در طول تکاملش طی قرن‌ها توانست طرفداران زیادی را در سراسر جهان به خود جذب کند طوری که امروزه بیش از ۴٫۵ میلیون تن دانه کاکائو به صورت سالانه در سراسر جهان، چه به صورت نوشیدنی و چه به صورت شکلات در طرح‌ها و مزه‌های مختلف مصرف می‌شود.

از آن‌جایی که تولید شکلات مدرن هزینه دارد، برخی از تولیدکنندگان شکلات برای تولید بیشتر و حفظ رقابت به سمت کار کم دستمزد یا برده‌طور روی آورده‌اند و این‌گونه است که شکلات شیرین به کام بسیاری از کشاورزان کاکائو تلخ است چون آنها مجبورند به آن برای تامین مخارج زندگی‌شان نگاه کنند. هر چند در سال‌های اخیر تلاش‌هایی هم از سوی برخی از تولیدکنندگان و شرکت‌های بزرگ شکلات برای تجدیدنظر در این شیوه تولید شکلات صورت گرفته است اما شکلات همچنان برای برخی از مردمی که در فرایند تولیدش دخیل هستند، مایه رنج است.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

تاریخچه چای در چهار گوشه جهان

ظروف مخصوص نوشیدن چای

به من بگو یک فنجان چای گرم می‌­خواهی یا یک لیوان چای سرد؟ چای تو می‌تواند مثل ماچا باشد، سابیده شده در هاون‌­های سنگی ژاپنی در جریان مراسم چای‌خوری سنتی در اتاق‌­های مخصوص، روی تاتامی و با صرف وقت بسیار به عنوان عملی برای مراقبه و تعالی شخصی، یا داخل لیوانی شیشه‌­ای، مخلوط با هل و گل­‌های وحشی، دم کشیده داخل قوری گل­‌داری روی آتشِ هیزمِ صحرایی در مراکش، تحفه درویشیِ بادیه‌­نشین‌­های بی‌­آلایش. تاریخچه چای هر دوی این‌ها را در دل خود دارد.

شاید هم چای را دختر جوانی با موهای وز مشکی رنگ، لباسی قرمز و چهره سبزه در سَن خوان (San Juan) تعارف می‌­کند. فلاسک آب جوش در یک دست و فنجانی از جنس کالاباسا (Calabash) در دست دیگر. کالاباسا کدویی است که از خشک شده آن ظروف مختلف می‌تراشند، از جمله فنجان چای یا یِربا ماته (yerba mate). اینجا یربا ماته را با نی می‌­نوشند. دختر و دوستش تقریبا هر روز عصر همدیگر را در حیاط خانه می‌بینند، وقتی آفتاب عقب رفته و حیاط ساده خانه با درختان و بوته‌­های سبز داخل باغچه­‌‌اش خلوتگاهی آرام برای جدا شدن از جریان بی­‌وقفه زندگی در خیابان‌­های شلوغ است.

آنها روی میز و نیمکت چوبی داخل حیاط می­‌نشینند و چند ساعت از هر دری حرف می‌­زنند. دختر جوان، ماته را نه یک نوشیدنی، بلکه سنت آرژانتین می‌­داند، سنتی بسیار عمومی، طوری که هر کسی این چای تلخ و پر کافئین را در خانه خودش درست می­‌کند، و این کار هیچ وقتِ خاصی ندارد. تمام روز می­‌توان ماته داغ درست کرد و لذت برد.

چای در فرهنگ های مختلف
چای در آرژانتین با نام یربا ماته خوانده می‌شود.

تصویر بعدی، متعلق به زنی میانسال در روسیه است، با موهایی که به دقت رنگ شده و پشت سرش جمع کرده. او چای سیاه را روی سماور دم می­‌کند و همراه اعضای خانواده با انواع شیرینی­، پای، تارت، پیراشکی‌­های گوشت، مربا و خوراکی‌­های رنگارنگ خانه‌­پز، درون فنجان‌­های گلدار چینی می­‌نوشند و از هر دری حرف می­‌زنند. چای در سرمای استخوان‌­سوز این کشور، نوشیدنی‌­ای برای گرم کردن چانه و تشویق گوینده به صحبت است.

سرانجام، مرد جوان انگلیسی، مدیر بخش غذا و نوشیدنی هتلی کنار دریاست که پنجره‌­های رستوران آن چشم­اندازی بی­‌انتها از آسمان و امواج آبی را پیش چشم می­‌گستراند. انگلیسی­‌ها ملتی عاشق چای­‌نوشی و حتی مدعی مالکیت معنوی آن هستند. فنجان چای در صبحانه­ بریتانیایی آیتمی لازم است و مهمانی چای اشراف دوره ویکتوریایی از صحنه­‌های معروف سریال­‌های بی‌­بی‌­سی.

سرانجام اگر هیچ کدام از این تصاویر برایتان آشنا نبود، به ایران برمی‌گردیم. گرداندن سینی چای توسط دختر، آزمون سنتی مراسم خواستگاری و نشانه تایید گرفتن نهایی و مبارک باد گفتن است. چای در قهوه‌­خانه‌­ها هم آهنگ آشنایی دارد: چک و چک استکان‌­ها در دستان شاگرد قهوه‌­چی آهنگی آشنا برای قهوه‌خانه‌نشینان است. امروز از چای صحبت می‌کنیم از تاریخچه چای در ایران و جهان می‌گوییم و نگاهی به فرهنگ نوشیدن آن می‌اندازیم.

کشاورز مقدس، راهب یا امپراتوری خوش ذوق؟

خواستگاه چای با نام علمی کاملیا سینِنسیس (camellia sinensis) کشور چین است. افسانه‌­هایی که از کشف چای حرف می‌­زنند به اندازه‌­ای قدمت دارند که می­‌توان باور کرد چای همیشه در چین مصرف می­‌شده است. البته این مبدا نامعلوم کشف چای که از ۵۰۰۰ الی ۹۰۰۰ سال تخمین زده می­‌شود، هم معنی رایج بودن این نوشیدنی محبوب به شکل امروز نیست.

زیرا روش‌­های پرورش گیاه چای و آماده‌­سازی و نوشیدن آن حاصل گذر قرن‌­هاست. به هر روی افسانه‌­های چینی، کشف چای را به پیش از پیدایش مسیح نسبت داده­‌اند و اولین کاربردهای آن را درمانی و غذایی دانسته‌­اند. چینی­‌ها دستکم از ۵۰۰۰ سال قبل برگ گیاه چای را به عنوان دارو می­‌جویدند.

تاریخچه چای
شن نونگ امپراتور چینی که چای را کشف کرد.

هم در افسانه­‌های چینی و هم در ژاپن، چای را روییده از مژه­‌های چشم راهبی بودایی می­‌دانند که برای تنبیه خودش به علت خواب آلودگی و غفلت هنگام مراقبه، مژه‌­هایش را از چشم کنده و دور انداخته بود. می‌­گویند از هر مژه او یک بوته گیاه چای رویید. در نسخه ژاپنی این افسانه، راهب، داروما (Daruma) نام دارد.

به جز این، چینی­‌ها از شِن نُونگ (Shen Nong)، «کشاورز الهی» به عنوان کاشف چای نام برده‌­اند، کشاورز مقدسی که چینی­‌های باستان او را منشا پیدایش بسیاری از گیاهان می‌دانستند. شن نونگ در چین باستان کاشف برنج هم بوده است. در روایت سوم، همین فرد امپراتور چین است و چای را اتفاقی کشف می­‌کند. آنگونه که در تاریخچه کشف چای آمده است، روزی خدمتکاران مشغول تهیه آب جوش برای او بودند. امپراطور عادت داشت تا آبی که می­‌نوشد از قبل جوشیده و خنک شده باشد. در اثر بی‌­احتیاطی خدمتکاران، برگی از درخت چای داخل آب افتاد و آن‌را همانطور برای امپراطور بردند. برخلاف انتظارها، امپراتور نوشیدنی را بسیار خوش­‌طعم دید. در نسخه دوم روایت، امپراطور چینی درحال قدم زدن در باغ در فصل بهار بوده که همین اتفاق افتاده است.

چای هندی
در هند فروشندگان خیابانی چای، چای والا نام دارند.

اما فارغ از افسانه‌­ها، راه یافتن چای به کشورهای همسایه و دورتر، داستان‌­های دیگری دارد. طبق آنچه در تاریخچه کشف چای آمده است، در زمان سلسله مینگ (Ming dynasty) نیاز دولت چین به اسب‌­های تازه نفس جنگی برای ارتش باعث شد تا تجارت چای با تبت به راه بیفتد.

چینی­‌ها از جاده­‌هایی که «جاده‌­های چای-اسب» نام گرفتند، به تبت چای می­‌بردند و از تبتی­‌ها اسب جنگی می­‌گرفتند. تجارت یاد شده تا پایان سلسله مینگ ادامه پیدا کرد و درختان چای باستانی فراوانی را در این منطقه به جا گذاشت. امروزه تبتی­‌ها چای شور کَره‌­ای می­‌نوشند. تجارت چای از چین و  مغولستان، این گیاه را به شبه قاره هند آورد.

بعضی نیز انتقال چای از چین به هند را متاثر از اقدامات رابرت فورچون هلندی می‌دانند که در خدمت کمپانی هند شرقی بود. او دانشمند، گیاه­‌شناس و جاسوسی صنعتی بود که گیاه چای، رموز کشت و تهیه آن و تعدادی متخصص این کار را اواسط قرن هجدهم از چین به هند برد و بعدها چای از همین طریق به خانه اشراف بریتانیایی راه یافت و از آنجا به آناتولی (ترکیه امروزی)، فلات ایران و شمال آفریقا رسید.

تاریخچه چای و راه یافتن آن به اروپا اما پیچیده­‌تر بود و با دریانوردان هلندی و بعدها کمپانی هند شرقی و ملکه پرتقال -که همسر شاه انگلستان شد- ارتباط دارد. کاترین اهل براگانزا (Catherine of Braganza) که در قرن هفدهم با چارلز دوم، پادشان انگلستان ازدواج کرد، رسم چای‌نوشی را باب کرد و زنان اشراف و درباری به تقلید از او این سنت را ابداع کردند.

آداب دم کردن چای
مراسم سنتی نوشیدن چای در ژاپن با لباس و وسایل مخصوص انجام می‌شود.

به هر روی، چای از چین به سمت شرق جاده ابریشم یعنی ژاپن و شبه جزیره کره راه پیدا کرد. در ژاپن بدل به نوشیدنی‌­ای شد که با اعتقادات مذهبی و آیین‌­ها ارتباط تنگاتنگی داشت، زیرا راهبان بودایی ژاپنی بعد از فراغت از تحصیل در چین، در بازگشت خود به کشور نوشیدنی چای را همراه آوردند.

در قرن ششم، ژاپنی­‌‌‌‌‎ها فرستاده‌­هایی را به چین اعزام کردند تا در مورد چای و فرهنگ چای یاد بگیرند و بذر آن را از راه جاده ابریشم برای کشت در ژاپن بیاورند. آیین‌­های چای­‌نوشی و هر آنچه مرتبط با چای است، هم در گذشته و هم در زمان حال، نقش برجسته­‌ای را در زندگی مردمان شرقی ایفا کرده است.

هنر را دم کنید و بنوشید

مثل بسیاری از دیگر دل‌مشغولی­‌هایی که در مواجهه با زندگی روزمره، الهام‌­بخش انسان­‌های نازک خیال شده‌­اند، چای هم راهش را به ادبیات و هنر باز کرد. تاریخچه کشف چای با نوشتن و سرودن در مورد لذت نوشیدن چای و پرداختن به رسومات و سنت­‌هایی که حول محور آن پدید آمد، بخشی از میراث ناملموس بشری است.

اوج دلبستگی به چای در قرن­‌های ۱۴ و ۱۵ بعد از میلاد در ژاپن، کشور شکوفه‌­های گیلاس، ظاهر شد. جایی که فرهنگی هنری با محوریت چای شکل گرفت که شهرت بسیار پیدا کرد و آداب و ترتیبات خاص خود را تا امروز حفظ کرده است. این مراسم که چانُویو (Chanoyu) نام دارد، متاثر از فلسفه ذِن چینی است و ژاپنی‌­ها اعتقاد دارند که ماچا بخشی از فرهنگ آنان است و به آن افتخار می‌­کنند. ماچا در لغت به معنی آب داغ برای چای می­‌باشد.

اواخر سلسله هیان (Heian) (1185-794) راهبان ژاپنی به چین رفتند و با چای برگشتند. مراسم چای­‌نوشی به هدف دست یافتن به روشن­‌بینی انجام می‌­شود. سِن نُو ریکیو (Sen no Rikyū) (۱۵۹۱-۱۵۲۲) که ریکیو هم نامیده می‌­شود فردی است که بیشترین تاثیر را بر مراسم سنتی چای­‌نوشی ژاپنی به جا گذاشت.

در چانُویو برای برداشتن چای که به شکل پودر است، از چاشاکو (Chashaku- اسکوپ چای) مخصوص چوبی استفاده می‌­کنند، پودر چای را به صورت زیگزاگی با چاسِن (Chasen) می‌­سابند و بعد آب داغ ۸۰ درجه سانتیگراد را به آن اضافه می‌­کنند. طعم این چای اندکی تلخ است و به موازات نوشیدنش تلخی آن حس می‌­شود، گویی برگ­‌های درسته چای در دهان فرد است. طعمی که بدون هیچ افزودنی و شیرین­‌کننده‌­ای، طعم طبیعت و خاک را در دهان تداعی می­‌کند.

هنگام نوشیدن، دست راست را برای گرفتن ظرف سفالی حاوی ماچا استفاده می‌­کنند و دست چپ با انگشتان باز و به هم چسبیده، کف ظرف را می‌­گیرد تا فرد، ظرف را به دهان خود نزدیک کند. تی مستر می­‌تواند آقا یا خانم باشد، در هر صورت رعایت پوشش سنتی ژاپنی، سکوت و ادب ضروری است.

نقش چای در آثار ادبی
چای یکی از درونمایه‌های آثار ادبی در جهان است.

این مراسم چهار اصل دارد که عبارتند از: تعادل و توازن، احترام، خلوص و آرامش. موضوع مهم در این مراسم چای نیست، بلکه رعایت توجه و عشق ورزیدن به کاری است که انجام می­‌شود تا نوشنده چای متوجه قدردانسته شدن و درک شدنش از سوی میزبان بشود و افراد، قدر لحظه کنونی و زیبایی آن را درک کنند. نمونه این مراسم در چین و کره نیز به چشم می­‌خورد.

چای به تنهایی رونق ظروف چینی را هم باعث شد. کاروان­‌های شتر، چای را از چین به همراه چینی و ابریشم بار می‌­زدند و برای مبادله به نقاط دوردست جاده ابریشم می‌­بردند.

به خصوص در دوران سلسله مینگ (۱۶۴۴-۱۳۶۸ قبل از میلاد)، لوازم چای‌­نوشی یکی از فرم‌­های اصلی هنری بودند؛ قوری­‌ها و سرامیک­‌هایِ دیگرِ مورد استفاده برای آماده‌­سازی و نوشیدن چای، در شکل و طرح‌­های مختلف تولید شده و به عنوان آیتم‌­های لوکس تجاری مبادله می‌­شد.

ادبیات لابه‌­لای برگ‌­های چای

استاد ارجمند چینی چای، لو یو (Lu Yu)، اولین کتاب را در مورد چای نوشت، این کتاب چاچینگ (Cha Ching) یا «کتابِ کلاسیکِ چای» نام دارد و متعلق به ۷۸۰ سال بعد از میلاد است. در آن از ظروف مناسب برای دم کردن و مصرف چای، تا بهترین آب چشمه و دمای ایده‌­آل دم کشیدن صحبت می­‌شود. در قسمتی از کتاب یاد شده می‌خوانیم :

«چای مانند قارچی به نظر می­‌رسد که می‌­چرخد و در هوا معلق است، مانند ابرهایی که پشت قله کوه شناورند. برگ‌های چای متورم می‌­شوند و طوری می‌­پرند که گویی آذرخشی است که روی آبِ آشفته از باد می­‌لغزد. برگ‌های دیگر مانند نهرهایی که بارانی تند آنها را در دلِ مزارعِ آماده کاشت تراشیده، می‌پیچند و می‌چرخند…»

اشعار چینی در مورد چای فراوان است، مثلا این شعر زیبای -دو لی (Du Lei)، شاعری در سلسله سونگ (Song)، به احتمال زیاد ماجرای ملاقات شاعر و دوستی در شب است که با چای از او پذیرایی کرده است:

در شبی سرد (On a Cold Night)

«در شبی سرد وقتی مهمان آمد، به جای مِی به او چای تقدیم کردم

وقتی ذغال در اجاق بامبو سرخ­‌فام شد، آب می‌­جوشید

شکوفه‌­های درخت آلو از قاب پنجره دیده می‌­شدند

و بدین‌­سان شبی را که مانند شب‌­های دیگر بود دگرگون کردند.»

چای آتشی
درست کردن چای روی آتش در طبیعت از تفریحات بسیاری از مردم است.

یا این هایکو (Haiku) زیبای ژاپنی از ایسا (Issa) شاعر معروف اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ ژاپن که به سرودن هایکوهایی با موضوع چای معروف است. هایکو، کوتاه‌ترین گونه شعری در جهان بوده و در قرن هفدهم به عنوان قالبی مستقل در شعر ژاپنی شناخته شده است:

«بخار از روی چای بلند شد،

و درخت بید،

هر دو می‌­لرزیدند.»

از زمان نگارش کتاب توسط لو یو در قرن هشتم، تاریخچه کشف چای مردان و زنان زیادی را به خود دیده است که نه تنها برای ستایش نوشیدن چای، بلکه برای بیان رموز این نوشیدنی کلمات را در قالب شعر، مقالات، داستان‌های کوتاه و حتی رمان روی کاغذ آورده­‌اند. هنریک ایبسِن (Henrik Ibsen) در نمایشنامه “کمدی عشق” (Love’s Comedy) خود گفتگویی بین شخصیت هاوک (Hawk) و چند خانم را می‌­نویسد که حول محور چای است:

«هاوک: خیلی دورها، در شرق رویایی، گیاهی می­‌روید که زادگاهش باغ ِپسرعمویِ خورشید است.

خانم­‌ها: آه، منظور چای است!

هاوک: بله چای.

خانم­‌ها: فکرش را بکن، چای!

هاوک: خانه آن در دره عاشقی قرار دارد، هزاران مایل آنسوتر از طبیعت بکر. فنجان من را از چای پر کن، از تو سپاسگذارم. بیایید دور میز بنشینیم و درحالیکه فنجان چای و عشق بدست داریم، گفتگویی لذت­بخش داشته باشیم.»

تی بگ یا چای کیسه ای
تی بگ یا چای کیسه‌ای در جریان جنگ اول جهانی استفاده می‌شد.

همینطور که در زمان به پیش می­‌رویم، چای در نوشته نویسندگان و شاعران مساوی با مفاهیم ارزشمند بشری می­‌شود. واتسلاف هاول (Vaclav Havel)، زمانی که به خاطر بیان دیدگاه­‌های سیاسی­ مدتی در زندان بود، نامه‌­هایی با همسرش رد و بدل می­‌کرد. این مقاله‌­نویس و نمایشنامه­‌نویس معروف اهل چک که بعد از سرنگونی رژیم کمونیستی به ریاست­‌جمهوری رسید، از نامزدان جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ بوده است.

بعدها این نامه‌­ها داخل مجموعه‌­ای به نام «نامه‌­هایی به اُلگا، ژوئن ۱۹۷۹ الی سپتامبر ۱۹۸۲» (Letters to Olga) منتشر شد علاوه بر صحبت از ترس‌­ها، ملال و فراز و فرودهای هر روزه روح انسان، هاول از چای به عنوان عاملی تسلی‌­بخش یاد می­‌کند. آنچه به او قوت قلب می­‌داد و نوعی وسواس در او به وجود آورده بود، مراسم آماده­‌سازی چای در سلول بود. هاول برای توصیف دم کردن چای روزانه­‌اش این کار را دلپذیر و نوعی ولخرجی یاد می‌­کند، چیزی که در آن شرایط غیرقابل کنترل، بر انجامش کنترل داشته است.

«وقتی بیرون بودم، از مکتب خاص چای در زندان هیچ درکی نداشتم….مدت زیادی طول نکشید که اهمیت آن را درک کرده و خودم را  تسلیمش کردم…به نظرم می­‌رسد که در این موقعیت، چای نمادی مادی از آزادی است: در واقع، تنها خوردنی‌­ای است که می­‌توانی خودت آماده کنی، و به همین خاطر در آماده کردنش آزاد هستی: اینکه چه موقع و چطور برای خودم چای درست کنم کاملا به خودم بستگی دارد. وقتی این کار را انجام می‌­دهم، خودم را موجودی آزاد می­بینم، همانطور که قبلا بودم، موجودی که قادر است از خودش مراقبت کند…برنامه زمانی دقیقی را برای دم کردن چای در نظر می­‌گیرم، تا کاری سرسری و تصادفی نباشد….»

تاریخچه چای، از شرق تا غرب

تاریخچه کشف چای یا قصه چای، از چند هزار سال قبل آغاز شده، ولی هنوز راوی روایت آنرا تمام نکرده است. با وجود هزاران نوشیدنی رنگارنگ ترکیبی که بشر از آزمودن مزه‌­های مختلف در کنار هم درست کرده، چای با تمام سادگی و ظرافت و وقار، در چهارگوشه جهان انتخاب اول یا دوم انسان­‌ها بعد از نوشیدنی محبوب قهوه برای آغاز روز و اتمام آن است.

حتی ماجرای ابداع تی بگ یا چای کیسه‌ای، همان چای لیپتون که ما می‌شناختیم، قرار نبود آنگونه که اتفاق افتاد رخ بدهد. می‌گویند توماس سالیوان آمریکایی در سال ۱۹۰۸ موقعی که می‌خواست نمونه‌های چای صادراتی خود را برای مشتریانش در نقاط مختلف کشور بفرستد آن را در پوششی ابریشمی قرار می‌داد. بعضی از مشتریان این کیسه‌های کوچک را در آب جوش انداخته و چای را میل می‌کردند. در جریان جنگ دوم جهانی هم، مردم و سربازان فنجان چای را یک لحظه زمین نگذاشتند. شرکت آلمانی چای تیکانه (TEEKANNE) این «بمب‌های چای» را روانه جبه‍ه‌ها می‌کرد تا سربازان در خط مقدم لذت نوشیدن چای گرم را از دست ندهند.

اما به جز جنگ، جایی که شادی و سرور برپاست، در صلح و آرامش هم چای حضور دارد. مردم در شمال شبه قاره هند، در مناسبت‌های خاص مانند عروسی‌ها و جشنواره‌ها، چای را روی سماور با هل، دارچین، بادام و زعفران ترکیب می‌­کنند تا «کاهوا» (Kahwah) بنوشند.

در افغانستان، چای مفصلی به نام «قیماق چای» (Qimaq Chai) دارند که برای مناسبت‌های خاص مانند عروسی و نامزدی تهیه می‌شود. این چای به رنگ صورتی است و با افزودن شیر و هل بدست می­‌آید.

بریتانیایی­‌ها و هلندی­‌ها نیز چای را در سبک زندگی خود گنجانیده­‌اند، همچنان که مفاهیمی مثل مهمان‌­نوازی، درک متقابل، سنت­‌های بومی و زندگی جمعی که چای با خود به ارمغان آورده است.

از فنجان قهوه تا فرهنگ قهوه

فرهنگ قهوه در جهان

داستان امروز ما داستان یک مایع تیره‌رنگ غنی است که در سراسر جهان شناخته شده و چرخ‌های اقتصادی کشورهای مختلف دنیا را می‌چرخاند. نه! اشتباه نکنید نمی‌خواهیم در مورد نفت صحبت کنیم، بلکه قرار است از فرهنگ قهوه و تاثیر آن بر کشورهای مختلف صحبت کنیم.

«زندگی بدون قهوه چه شکلی خواهد بود؟» این همان سوالی است که پادشاه فرانسه، لویی پانزدهم پرسید. اگر از قهوه فقط به عنوان یک نوشیدنی محرک برای بیدار شدن و هوشیار شدنمان نام ببریم، به آن کم لطفی کرده‌ایم؛ چون قهوه از آن دسته نوشیدنی‌هایی بوده که هر جای دنیا که رسیده در فرهنگ غذایی آن کشور رسوخ کرده، یا خودش دستخوش تغییر شده یا فرهنگ آن کشور را تغییر داده است. اکنون فرهنگ قهوه مجموعه‌ای از سنت‌ها و رفتارهای اجتماعی است که مصرف قهوه را به ویژه به عنوان یک جریان‌دهنده ارتباطات اجتماعی در خود احاطه کرده‌اند.

اما اگر بخواهیم خیلی خلاصه و مختصر همه چیز را در مورد فرهنگ قهوه بگوییم بهترین توصیف همان گفته نیکول جانسون، نویسنده کتاب «زندگی تازه: دعوتی تکان‌دهنده برای بیدار کردن روح» را باید نقل کنیم که گفته: «قهوه بسیار فراتر از یک نوشیدنی است. قهوه دعوتی به زندگی است که به شکل یک فنجان گرم به شما ارائه می‌شود. این نوشیدنی یک زنگ بیدار باش، یا یک دست آرام‌بخش ملایم روی شانه شماست. قهوه یک تجربه، یک پیشنهاد، یک مراسم آیینی و یک بهانه خوب برای دور هم جمع شدن است.»

قهوه، نوشیدنی رایج و خاص

اکنون بعد از سال‌ها از شناخته شدن قهوه، این دانه جادویی آن‌چنان در سبد غذایی همه کشورها و مردمانشان رسوخ کرده که هر کشور سبک و آیین‌هایی مختلفی از تهیه تا سرو و نوشیدن قهوه را برای خود دارد و می‌توان با قاطعیت گفت همین آیین‌ها و رسوم قهوه هستند که بخشی از فرهنگ غذایی هر کشور را شکل داده‌اند.

جدای از همه آنچه از تهیه یا نوشیدن این نوشیدنی گرم گفتیم، انواع تجهیزاتی که برای تهیه قهوه هم استفاده می‌شوند و حتی نحوه سرو آن، بخش دیگری از فرهنگ قهوه در جای‌جای دنیاست. از طرف دیگر کافه‌ها یا همان قهوه‌خانه‌های سابق هم در به وجود آمدن تفاوت‌های فرهنگی قهوه نقش موثری بازی کرده‌اند.

پس اگر نوشیدن یک فنجان قهوه را سوای همه ریزه‌کاری‌هایش، یک رویداد اجتماعی برای دور هم جمع شدن دوستان و خانواده‌ها هم بنامیم، بی‌راه نگفته‌ایم. اما بیایید ببینیم مردم در جای‌جای دنیا چگونه قهوه خود را می‌نوشند و فرهنگ قهوه ملل مختلف چه تفاوت‌هایی با هم دارد.

فرهنگ قهوه در اروپا

در پرتغال قهوه معمولی که به آن مازاگران (Mazagran) می‌گویند، چیزی نیست جز همان اسپرسو که مردم این کشور آن را با لیمو و نعناع ترکیب می‌کنند و می‌نوشند. اما قهوه رایج بین فرانسوی‌ها با نام نویزت (Noisette) که باز هم یک اسپرسوی ساده است با شیر داغ آماده می‌شود یا مثلا در فنلاند و شمال سوئد، کافئوست (Kaffeost) نوعی قهوه داغ است که روی تکه‌های پنیر ریخته می‌شود که احتمالا به ذائقه من و شما چندان خوشایند نیاید. حتی ایرلندی‌ها قهوه‌ای با نام فریسیان (Pharisäer) می‌نوشند که در قالب کوکتل آماده می‌کنند و می‌نوشند. بله قهوه فقط یک اسم است که با نام‌ها و اشکال و ترکیب‌های مختلف در نقاط مختلف دنیا در سبد غذایی و نوشیدنی کشورها جا باز کرده است.

فرهنگ قهوه ایتالیا

تک‌خوری قهوه در ایتالیا ممنوع!

شما نمی‌توانید به ایتالیا بروید و اسپرسو را همه‌جا نبینید. اسپرسو فقط یک قهوه انتخابی برای ایتالیایی‌ها نیست بلکه اسپرسو همان فرهنگ ایتالیاست و این نوشیدنی آنقدر مهم است که برای درک کامل طعمش در ایتالیا همیشه یک تکه لیمو را دور لبه فنجان اسپرسو می‌مالند. اگر فکر کردید داستان قهوه در ایتالیا به همین اسپرسوی با لیمو ختم می‌شود، باید بگوییم سخت در اشتباهید؛ چون این فقط یک قسمت کوچک از فرهنگ قهوه ایتالیاست. مردم ایتالیا یک سنت قدیمی به نام Caffe Sospeso دارند که نشان از سخاوتشان در عرضه قهوه دارد؛ ایتالیایی‌ها در خوردن اسپرسو تک‌خور نیستند و به خاطر همین هم هر بار که اسپرسو سفارش می‌دهند، دو فنجان می‌خرند. از این دو فنجان، فقط یکی را برای خود می‌گیرند و یکی باقی‌مانده را برای کسی که پول نقد در زمان پرداخت قهوه ندارد کنار می‌گذارند.

ضمنا اگر گذرتان به ایتالیا افتاد و وسوسه شدید قهوه بخرید که حتما هم وسوسه خواهید شد، نگران نباشید که چطور به باریستا بفهمانید چه می‌خواهید؛ کافی است بگویید un caffè و بنشینید تا قهوه ایتالیایی را برایتان بیاورند. با همه این بگیر و ببندها برای نوشیدن قهوه در ایتالیا، هیچ وقت نمی‌توانید یک ایتالیایی را در یک بعدازظهر از هر فصل سال در حال نوشیدن قهوه بر پایه شیر ببینید؛ چون این کار از دید آنها غیرعاقلانه و حتی تابو است. از طرف دیگر اگر بعد از ساعت ۱۱ صبح در ایتالیا کاپوچینو سفارش دادید، بدانید و آگاه باشید که لو رفتید و همه فهمیدند توریست هستید.

قهوه فرانسه با کروسان

فرانسه فقط قهوه فرانسه نیست

شاید وقتی اسم فرانسه را می‌شنوید یاد غذاها و کروسانش بیافتید؛ اما فرانسه همان‌جایی است که فرنچ پرس در آن اختراع شد. فرانسوی‌ها هم حالا درست مثل ایتالیایی‌ها، اسپرسوخور شده‌اند اما معمولا با کروسانشان تلخی اسپرسو را پاک می‌کنند.

از همه اینها که بگذریم، فرانسوی‌ها قهوه را نمی‌نوشند که فقط قهوه نوشیده باشند. آنها نوشیدن قهوه را یک معاشقه می‌بینند و نوشیدن قهوه برایشان کاری فراتر از لذت بردن است و آنها به قهوه به عنوان وسیله‌ای برای هم‌نشینی با دوستانشان نگاه می‌کنند. راستی قهوه نویزت معروف و خاص فرانسه هم که به آن اشاره کردیم را قطعا می‌توانیم همان فرهنگ قهوه فرانسه بنامیم.

قهوه صبحگاهی در اسپانیا

در اسپانیا به قهوه صبح سلام کن

در اسپانیا، قهوه معمولا در کافه بارها سرو می‌شود؛ به عبارتی می‌توان گفت کافه‌های اسپانیایی به جای آن که کافه باشند، بیشتر بارهایی هستند که مشتریان قهوه خود را در آن ایستاده می‌نوشند. پس اگر گذارتان به اسپانیا افتاد و دیدید از ساعت شش صبح مردم در صف قهوه هستند تعجب نکنید. یکی از معروف‌ترین انواع قهوه در اسپانیا کافه کان لچه (Café con leche)، مخلوطی از اسپرسو و شیر است.

فرهنگ قهوه انگلستان

صبحانه و شام با قهوه نروژی

همه ما اغلب فکر می‌کنیم عاشقان قهوه واقعی آنهایی هستند که قهوه تیره و قوی رست شده می‌نوشند؛ اما نروژی‌ها خلاف این فکر می‌کنند و معتقدند قهوه باید سبک باشد. به هر حال هر چه باشد نروژی‌ها دومین مصرف‌کننده بزرگ قهوه در دنیا هستند، پس عجیب نیست که بخواهند با همه فرق کنند و قهوه هم در سفره صبحانه‌شان باشد و هم در سفره شام در کنار دسرهای جذابشان.

قهوه ملانژ اتریش

کاپوچینو به سبک اتریشی‌ها

نوشیدنی سنتی اتریش، ملانژ (Wiener Melange) همان کاپوچینوست که ترکیبی از یک شات اسپرسو با آب داغ و یک لایه شیر کف‌دار و بخارزده است. این قهوه با اسپرسو و شیر بخارزده‌ای که روی آن کف یا گاهی خامه زده شده تهیه می‌شود. اما داستان قهوه در اتریش فقط داستان ملانژ نیست، اتریشی‌ها با قهوه‌خانه‌هایشان که میراث فرهنگی ناملموسشان است معروف هستند.

فرهنگ قهوه در کشورهای قاره آمریکا

از لاته عجیب و غریب کدو تنبل که در مراکز خرید آمریکا مثل نقل و نبات ریخته تا قهوه ترک، همه نوع قهوه را در قاره آمریکا می‌توانید به راحتی پیدا کنید و حتی از قهوه‌های خاص کشورهای این منطقه هم لذت ببرید. مثلا قهوه خاص مکزیک با نام café de olla که از جوشاندن قهوه با چوب دارچین در یک ظرف سفالی درست می‌شود یا قهوه کوبایی‌ها که به نام قهوه کوبانوی معروف است و با شربت شیرین می‌شود بخشی از فرهنگ قهوه کشورهای قاره آمریکا را ساخته‌اند.

قهوه آمریکایی با شکلات

آمریکا و کافه‌های زنجیره‌ایش

فرهنگ قهوه آمریکا از آن فرهنگ‌هاست که از زمان افتتاح اولین قهوه خانه‌ها در بوستون در سال ۱۶۷۰ طور مداوم تغییر کرده و تکینگی یا همان شگفتی و یکتایی قهوه هنوز هم در این کشور رایج است؛ اما قهوه آمریکا مخلوطی از قهوه و فرهنگ قهوه دیگر کشورهاست. قهوه با رشد جمعیت آمریکا نسبتی یکسان دارد و هر چه جمعیت این کشور بیشتر شد تنوع قهوه در آن هم بیشتر شده است و درست است که استارباکس هنوز هم مشهورترین مرکز قهوه دنیاست اما کافه‌های زنجیره‌ای آمریکا فراتر از استارباکس است و از کاستا تا دانکین دوناتز گسترده شده است.

اما در آمریکا کیفیت، حلقه مفقود شده‌ای است که نباید دنبالش بگردید؛ فقط در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌توانید امیدوار باشید قهوه تازه دم گیرتان بیاید. ضمنا اگر دنبال قهوه‌های سنتی هستید و دنبال کشف آیین و اسلوب خاصی از قهوه باید شما را ناامید کنم چون آمریکاست و قهوه‌های فوری و فانتیز مثل ماکیاتو و میلک شیک. خب با همه این چیزهایی که از آمریکا و فرهنگ نوشیدن قهوه‌اش گفتیم این را هم باید اضافه کنیم که قهوه در هر ایالت آمریکا فرهنگ خاصش را دارد مثلا در پورتلند قهوه را باید آرام بنوشید در حالی که در نیویورک یا سیاتل قهوه‌تان را سریع بنوشید.

آداب قهوه خوردن

مکزیک؛ شکلات یا قهوه؟

مکزیک خودش یکی از بزرگترین تولیدکنندگان قهوه دنیاست. دئولا (Café de olla) هم نوشیدنی کافئین‌دار رسمیش است. این قهوه بو داده تیره‌رنگ که با چوب دارچین همراه است بعد از صاف و فیلتر شدن در ظرفی سفالی همراه با پیلونسیلو، شکر قهوه‌ای تصفیه‌نشده که طعمی دودی و کاراملی دارد، سرو می‌شود. اما با همه این‌ها مکزیکی‌ها هنوز بین قهوه و شکلات دو به شک هستند و مدام در منزل و کافه‌هایشان در حال انتخاب قهوه و شکلات هستند.

قهوه برزیل

قهوه برزیل شاتی نیست

در برزیل، آیین‌های قهوه کمی متفاوت است. یک ​​برزیلی اصیل قهوه‌اش از هر نوع که باشد را به جای یک شات،حداقل یک لیوان یا فنجان بزرگ قهوه می‌نوشد، تازه معمولا قهوه‌شان را با شیر تغلیظ شده شیرین می‌نوشند و ریختن شکر و طعم‌دهنده در قهوه کار یک برزیلی اصیل نیست.

کانادا و قهوه دوبل تیم هورتون

کاناداست و قهوه‌های دوبل تیم هورتونش

شکی نیست که کانادایی‌ها کافئین دوست دارند؛ چون بیشترین سرانه مصرف قهوه را در بین کشورهای خارج از اروپا به خود اختصاص داده‌اند و ۸۸ درصد از کانادایی‌ها روزانه حداقل یک فنجان قهوه می‌نوشند. اما این که مردم کانادا این قدر قهوه می‌نوشند تعجب برانگیز نیست، چون قهوه آنها یعنی قهوه دوبل تیم هورتون قهوه نیست بلکه یک بمب پر از خامه و شکر است که عملا نوشیدنی ملی کانادایی‌ها شده.

فرهنگ قهوه در کشورهای آسیایی و آفریقایی

آسیا فقط قهوه ترک و قهوه عربی نیست. آسیا همان‌جایی است که می‌توانید معجون خامه‌ای که ترکیبی از شیر و چای است و در هنگ‌کنگ به آن یوان یانگ (Yuanyang) و در مالزی کپی چام می‌گویند لذت ببرید. یا مثلا در اندونزی از نوشیدن قهوه کوپی جوس (Kopi Joss)، قهوه ای با زغال داغ، طعم متمایز از قهوه را تجربه کنید.

آفریقا و خاورمیانه هم قهوه فقط قهوه خالی نیست؛ قهوه ترکیبی از قهوه و چاشین‌های اضافه شده به آن است. به عنوان مثال قهوه مراکشی با دارچین، هل، میخک، نمک، فلفل و جوز هندی ترکیب می‌شود، در حالیکه سعودی‌ها قهوه‌شان را با هل می‌خورند. از طرف دیگر در اتیوپی و عربستان سعودی، مصرف قهوه بخشی از آیین مهمان‌نوازی مفصلی است که با قوانین و آداب مختلفی همراه می‌شود.

قهوه ترک

قهوه ترک؛ شیر شطرنج‌بازان و متفکران ترکیه

این که قهوه ترک قهوه‌ای جهانی است قطعا به تاریخچه پشت این قهوه برمی‌گردد. آن زمان که ترک‌ها از فرهنگ قهوه‌خانه‌ای پر جنب‌وجوش در دهه ۱۵۰۰ برخوردار بودند. همان زمانی که هنوز آمریکا نبود که بخواهد بخاطر کافی‌شاپ‌های زنجیره‌ایش معروف باشد. ترک‌ها مردمانی هستند که قهوه‌شان را قوی، تیره و شیرین می‌نوشند و برخلاف تمام قهوه‌های رایج قهوه ترک، تنها قهوه‌ای است که با تقاله‌اش سرو می‌شود و تفاله‌اش هم آنقدر محترم شده که مردم ترکیه در گذشته‌های دور برای نشان دادن ثروتشان تفاله‌ها را دور نمی‌ریختند. سوای همه اینها ترکیه است و تاریخچه قهوه ترک؛ طوری که در ترکیه از قهوه ترک به عنوان «شیر شطرنج بازان و متفکران» نام می‌برند.

قهوه ویتنامی با تخم مرغ

قهوه با تخم مرغ ویتنامی؛ عجیب اما واقع

قطعا از دومین صادرکننده بزرگ قهوه جهان یعنی ویتنام انتظار می‌رود که بزرگترین مصرف‌کنندگان قهوه هم باشد؛ اما قهوه‌ای که ویتنامی‌ها به مصرف آن شهره هستند ترکیبی یک فنجان قهوه فیلتر شده و قهوه یخ‌زده است که با یا بدون شیر با یخ سرو می‌شود اما پس از جنگ فرانسه و با وجود کمبود شیر، عمدتا در شمال این کشور، ویتنامی خلاقیت به خرج دادن و قهوه تخم مرغی ویتنام را اختراع کردند. شاید از تصورش هم حالتان دگرگون شود و بگویید چه اختراع مسخره‌ای. اما علاقه‌مندان به آن معتقدند قهوه ویتنامی که با اضافه شدن یک تخم مرغ به قهوه درست می‌شود بسیار هم خوشمزه است.

قهوه سه بعدی ژاپنی

کاپوچینو سه بعدی؛ هنر خاص ژاپنی‌ها

ژاپن هم از لحاظ میزان مصرف قهوه کم از ویتنام ندارد. اما قهوه در ژاپن از دهه‌های ۱۹۲۰ و ۳۰ بود که همراه با فرهنگ جاز و کلوب‌ها به مردم ژاپن معرفی و عرضه شد.

ژاپنی‌ها جزو آن دسته مللی هستند که به نوشیدن قهوه در حال حرکت معروفند. فرهنگ ژاپنی آغشته به سنت‌های فرهنگی پیچیده‌ای است که در تمام جنبه‌های زندگیشان نفوذ کرده است. هنر کاپوچینوی سه بعدی ژاپنی با ایجاد فوم‌های زیبا بخشی از جذابیت‌های مصرف قهوه در ژاپن است. و سوای همه اینها مردان میانسال ژاپنی اکثر به خوردن قهوه‌های سنگین یا همان قهوه غلیظ معروفند. از طرف دیگر در ژاپن حتما دستگاه‌های خودکار قهوه را می‌بینید؛ چون ژاپن است و شتابش.

قهوه کاهوا تانگو تانزانیا

از مزارع قهوه تانزانیا تا قهوه کاهاوا تونگو

تانزانیا فقط خانه کوه معروف کلیمانجارو نیست؛ تانزانیا همان جایی است که دانه‌های قهوه در آن می‌رویند. پس عجیب نیست که تانزانیا قهوه خاص خودش را هم داشته باشد. قهوه تانزانیایی یا همان «کاهوا تونگو» ترکیبی از زنجبیل و برخی میوه‌های محلی است که نشان از فرهنگ این مردم دارد.

سرو قهوه

استرالیا؛ جدیدترین پدیده فرهنگ قهوه

استرالیایی‌ها علاقه زیادی به قهوه خود دارند و ملبورن بهترین شهر استرالیا برای نوشیدن قهوه و درک فرهنگ قهوه این کشور است. فرهنگ قهوه در استرالیا آنقدر غنی است که برند جهانی استارباکس با همه نفوذش نتوانست در ذائقه قهوه مردم استرالیا رخنه کند. حتی امروز در گوشه‌گوشه آمریکا قهوه استرالیا دیده می‌شود.

فرهنگ قهوه در کشورهای عربی

از شواهد و اسناد تاریخی موجود به طور قطع می‌توان گفت رسم نوشیدن قهوه دم شده از دانه بوداده از شبه جزیره عربستان سرچشمه گرفته است. اما فقط این نکته نشان از تاریخچه غنی قهوه در عربستان و کشورهای عربی ندارد؛ اگر بدانید که کلمه قهوه برای اولین بار در سال ۱۵۸۲ در زبان انگلیسی از کلمه هلندی koffie گرفته شد که این کلمه به نوبه خود از ترکی عثمانی kahve که از کلمه عربی که برای قهوه یا دم کردن قهوه استفاده می‌شد یعنی قاهوا منشعب شده است.

آیین‌های قهوه عربی

عرب‌ها به مهمان‌نوازی و داشتن تشریفات خاص برای سرو قهوه عربی معروفند و آنقدر این تشریفات مهم است که همه چیز از انتخاب دانه‌های قهوه که به آرامی در تابه‌ای کم عمق روی آتش برشته می‌شود، تا دم کردن قهوه روی آتش در ظرفی مسی مهم است. اما نه اشتباه نکنید هنوز هم ادامه دارد؛ چون پس از دم کشیدن قهوه تازه نوبت چگونگی ریختن آن در فنجان می‌رسد.

هنگامی که شیوخ عشایر در چادرهایشان روی فرش‌های گران قیمتشان می‌نشستند، برای آنکه به مهمان افتخار هم‌نشینی بدهند، مخلوط کردن ادویه‌ها و دانه‌های قهوه را به او می‌سپاردند. از طرف دیگر قهوه نوشیدنی نبود که هر کسی اجازه تهیه آن را داشته باشد قهوه باید حتما توسط شخصی به نام «مقهوی» که کلی آزمون گذرانده بود تهیه می‌شد. اما پروتکل‌های سختگیرانه قهوه عربی فقط به مقهوی و تبحرش ختم نمی‌شد. مقهوی باید قبل از آوردن قهوه برای اطلاع دادن زمان سرو آن با حرکات دستش یا زدن فنجان کوچک به قهوه جوش یا همان دله مهمانان را مطلع می‌کرد تا آماده سرو قهوه شوند. مقهوی قهوه بعد از ورودش به مجلس و برای سرو و ریختن قهوه باید خم می‌شد و در حالی که فنجان قهوه را با کمک انگشت کوچکش که در پایان فنجان بود و انگشت شست در لبه بالایی فنجان قهوه عربی را می‌ریخت.

درست است که آیین سرو قهوه عربی تقریبا در اکثر کشورهای عرب یکسان است؛ اما ظرفی که در آن قهوه تهیه می‌کنند از کشور به کشور فرق دارد مثلا سعودی‌ها از دالا و اتیوپی‌ها از جبنا استفاده می‌کنند.

قهوه عربستانی

قهوه عربستانی با قوانین سختگیرانه

قهوه عربی عربستان که در ظرفی با دهانه منحنی به نام دله یا الملقمه تهیه می‌شود، باید توسط شخصی متبحر برای میزبان ریخته شود. شخصی که بتواند اصول ریختن قهوه را به خوبی رعایت کند و این شخص همان کسی است که باید هنگام ریختن قهوه از میزبان فاصله قابل‌توجه را حفظ کند، فنجان قهوه را بیش از یک ربع پر نکند و هرگز قهوه را آنقدر داغ سرو نکند که مهمان را بیازارد. بله قهوه عربستان است و آداب و سنن خاصش از شیوه دم آوری تا سرو و حتی فنجان خاصش که به نام الفنجان یا فنجال می‌نامند.

اما با همه این سخت‌گیری‌ها شما نمی‌توانید این آیین قهوه‌نوشی را در قهوه‌خانه‌های زنجیره‌ای و مدرن عربستان نوش جان کنید؛ چون قهوه‌خانه‌های عربستان هیچ رنگ‌وبویی از قهوه عربستانی را در خود ندارند.

قهوه با پاپ کورن در اتیوپی

یک تجربه فرهنگی کامل با قهوه و پاپ کورن اتیوپیایی

اتیوپی همان جایی است که قهوه اولین بار در آن کشف شد و به همه دنیا سرک کشید. خب! با این همه قدمت باید هم انتظار داشته باشید که قهوه در اتیوپی فقط سفارش قهوه در پیشخوان کافه نباشد. نوشیدن قهوه در اتیوپی یک تجربه کامل فرهنگی است. مراسم قهوه اتیوپی یک آیین معنوی است که چندین ساعت طول می‌کشد چون هر مرحله از فرآیندش از برشته کردن دانه‌ها تا سرو نهایی نوشیدنی مهم است.

جبنا بونا (Jebena buna) نام مراسم سنتی قهوه اتیوپی است. زنانی که این مراسم را اجرا می‌کنند اغلب لباس‌های سنتی می‌پوشند، دانه‌های قهوه سبز را قبل از برشته کردن روی ذغال‌های داغ در تابه می‌شویند. دانه‌ها را تفت می‌دهند تا تقریبا بسوزند و سپس در هاون درشت آسیاب می‌کنند؛ تا این که در نهایت قهوه و آب در یک قهوه جوش سفالی به نام جبنا با هم مخلوط می‌شوند و مستقیما روی ذغال‌های داغ به جوش می‌آیند. قهوه حاصل از این روش قهوه‌ای تیره و کاملا تلخ است که در فنجان‌های بدون دسته و معمولا با شکر زیاد سرو می‌شوند. اما همه اینها یک طرف و اینکه همراه این قهوه پاپ کورن هم سرو می‌شود یک طرف دیگر.

این قهوه معمولا با مجموعه‌ای از ادویه‌ها و طعم‌ها مثل دارچین، هل، میخک، عسل یا کره دم می‌شود. اما اینجا هم مثل عربستان هر جایی نمی‌توانید انتظار داشتن قهوه جبنای واقعی داشته باشید چون مردم اتیوپی هم مثل مردم همه دنیا به سمت قهوه‌های مدرن رفته‌اند و شاید تنها تفاوتشان با باقی مردم این باشد که همه قهوه‌ها را با انبوعی از شکر می‌نوشند.

فرهنگ قهوه ایران

از قهوه‌خانه‌های ایرانی، تا کافه‌های مدرن

با وجودی که در ایران اول قهوه بوده بعد چای؛ اما با ورود چای به ایران قهوه کنار گذاشته شده است. در کتاب مستطاب آشپزی در خصوص فرهنگ قهوه در ایران گفته شده است: «در قرن گذشته در قهوه‌خانه‌های ایران چای به سرعت جای قهوه را گرفت و از قهوه چیزی جز نام باقی نماند، به طوری که در جامعه ما از اقلیت‌های ارمنی و آسوری که بگذریم، رسم قهوه نوشیدن به مجالس سوگواری منحصر شده، آن هم به صورت تقلید ناقصی از قهوه عربی. امروز البته این طور نیست، گذشته از قهوه ترک، که بسیاری از ما، شاید پاره‌ای به سائقه «فال قهوه»، نوشیدن آن را از هم میهنان ارمنی و آسوری خود یاد گرفته‌ایم، اشکال گوناگون قهوه اروپایی – قهوه فرانسه، شیر قهوه، اسپرسو، کاپوچینو، قهوه فوری، کافه گلاسه- میان ما نوشنده فراوان پیدا کرده است.»

احمد محیط طباطبایی در مقاله شماره یک آنگاه در مصاحبه‌اش پیرامون نگاهی به سیر تاریخی کافه‌نشینی در ایران می‌گوید: «فرهنگ و جامعه ایرانی روی همه چیز هم تاثیر گذاشته و هم تاثیر گرفته و درنهایت همه چیز را ایرانیزه کرده‌ایم. نمی‌توانیم علاقه و کشش مردم به حضور در کافه‌ها و کشف دوباره قهوه در ایران را نادیده بگیریم.» رد پای باور طباطبایی را در الگوی دم کردن و مصرف قهوه در ایران می‌توان مشاهده کرد و گفت که فرهنگ قهوه ایران نوعی ایرانیزه از فرهنگ قهوه در دنیاست. برای مثال اگر نیم‌نگاهی به گوشه‌وکنار تاریخمان بیاندازیم نقشی از فرهنگ قهوه و قهوه‌نوشی را در قهوه یزدی (که همان قهوه ترک است که با آب، شکر، هل، نبات و گلاب ترکیب شده) یا قهوه قجرمان (که بیشتر نوشیدنی آخرمان بوده) می‌بینیم.

هر چند در سال‌های اخیر با وجود کافه‌های مختلفی که در سطح شهر وجود دارند، فرهنگ استفاده از قهوه به بخشی از دورهمی‌های اجتماعی اکثر مردم تبدیل شده است و حتی ما ایرانی‌ها به قدری هم‌پای دنیا شده‌ایم که در برخی از شرکت‌هایمان هم امکان سرو قهوه با قرار دادن دستگاه‌های تهیه قهوه فراهم شده است و اکنون در اکثر شرکت‌ها افرادی را می‌توانید ببینید که نوشیدن قهوه به همان اهمیت نوشیدن چایی رسیده و گاهی حتی مهمتر است.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

از یخدان‌ها تا انجماد سریع به روش آی ‌کیو ‌اف

بعد از جمع‌آوری مواد غذایی و تهیه خوراک برای زنده ماندن، جستجوی راه‌هایی برای نگهداری غذا، دغدغه همیشگی انسان بوده است. انسانی که گوشت شکار را در یک چشم به هم زدن با قبیله‌اش تقسیم می‌کرده، آرام آرام به راه‌هایی را برای نگه‌داشتن غذایش رو آورده و بسته به اقلیم و شرایط جغرافیایی، یا عوامل فرهنگی و شیوه زندگی‌اش، روش‌های متفاوتی را برای ذخیره غذا به کار گرفته است. روش مدرن انجماد سریع یا IQF ،حاصل همان تلاش‌های نخستین برای افزایش ماندگاری مواد غذایی است.

درطول تاریخ، کسانی که در نواحی سردسیری زندگی می‌کردند و جز مدت کوتاهی از سال نمی‌توانستند کشاورزی کنند، برای بقا ناچار به ذخیره‌سازی خوراک بودند. دیگرانی که شغل‌شان تجارت بود هم برای رساندن اغذیه و مواد اولیه مثل گوشت و ادویه از دیاری به دیار دیگر تلاش می‌کردند. در این بین مساله تهیه غذای مردان جنگی، دریانوردان و زائران در سفر هم وجود داشت؛ موقعیت‌هایی که غذا باید در راه مصرف می‌شد و انسان، ساکن جای مشخصی نبود تا برای نگهداری طولانی مدت آن، امکانی در اختیار داشته باشد. از طرفی، اشراف و شاهان و درباریانی که مدام طعم‌های غریب و خارج از فصل را طلب می‌کردند هم کم نبودند.

شیوه‌های مختلف ذخیره غذا در قدیم
خشک کردن و دودی کردن ماهی در دوران باستان به عنوان روش نگهداری استفاده می‌شد

از چند هزار سال قبل، دستکم از ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، ساکنان چین، یونان، روم و خاور دور، مثل اسکیموهای ساکن قطب شمال، به خاصیت نمک در حفظ تازگی گوشت پی برده بودند. به عنوان مثال، چینی‌ها و یونانیان روش‌های خاص خود را برای نمک سود کردن ماهی داشتند و رومی‌ها به تدریج به فنون نگهداری انواع گوشت را کشف بودند. آنها با برف و یخ یا دود دادن ماندگاری غذاها را بیشتر می‌کردند، یا اینکه از تاثیر نورآفتاب، تخمیر و نگهداری غذا در ظروف سفالی برای افزایش ماندگاری غذاها استفاده می‌کردند.

اولین قدم‌ها در نگهداری بیشتر مواد غذایی

از زمانی که بعد از کشاورزان یا شکارچیان، غلات، میوه‌ها یا حتی گوشت را خشک و نمک‌سود می‌کردند چندان نگذشته است. هرچند صنعت و مدرنیته راه‌های آسان‌تری را پیش روی ما قرار داده است، اما این روش‌ها هنوز هم کمابیش در روستاها رایج هستند.

دو سازه باستانی ایرانی، یعنی سرداب و یخدان (یخچال)، مسیر را برای تولد روش‌های مدرن انجماد هموار کرده‌اند. سرداب‌ها از قدیم در نقاطی از ایران مثل یزد، کاشان، خراسان شمالی و جنوب (شهر شوشتر) وجود داشته‌اند. این سازه‌ها، معمولا بخشی از فضای خانه‌ها بوده‌اند و به عنوان محلی برای استراحت تابستانه، خنک کردن فضا در فصول گرم سال یا ذخیره آب خنک و مواد غذایی به کار می‌رفتند. البته این کارکردها جدا از بعضی کارکردهای خاص و عجیب آنها مثل تدفین اجساد بوده است.

سازه‌های انسانی ذخیره آب و غذا
یخدان نائین که در قدیم برای نگهداری یخ و آب استفاده می‌شده است.

یخدان‌ (یخچال) هم از دیگر سازه‌های منطبق با شرایط محیطی ایران است که اغلب در شهرهای کویری ساخته می‌شد. کارکرد اصلی این بناها تهیه یخ و ذخیره‌سازی آن بوده تا مردم در فصول گرم سال آب خنک در اختیار داشته باشند. بیشتر یخدان‌ها متعلق به دوره صفویه و قاجاریه‌اند و معروفترین‌شان در کرمان، یزد، شهرهای اطراف تهران مثل رباط‌کریم و ری یا منطقه خراسان و آذربایجان ساخته شده‌اند.

داستان تولد انجماد صنعتی

داستان بوجود آمدن غذاهای منجمدی که امروزه بازارهای هر گوشه و کناری را تسخیر کرده‌اند به اواخر دهه ۱۹۲۰ در ایالات متحده برمی‌گردد. از آن سالها تا امروز، تکنولوژی غذاهای منجمد به واسطه جا دادن گزینه‌های سالم‌تر و بسته‌بندی دوستدار محیط زیست محبوب‌تر شده و کیفیت غذاهای منجمد هم بالاتر رفته است.  

شرکت بردزآی
سمت راست: ماشین یخچال‌دار شرکت بردزآی. سمت چپ: تصویر کلارنس بردزآی

کلارنس بردزآی؛ پدرغذاهای منجمد

صنعت غذاهای منجمد مدیون حضور کلارنس بردزآی (Clarence Birdseye) است. او اولین کسی بود که در مورد شیوه حمل‌ونقل و فروش (لجستیک) غذاهای منجمد فکر کرده و بدنبال پاسخ‌هایی برای سوالاتی از این دست بوده است: «چطور می‌توان غذا را آنقدر سریع منجمد کرد که بافت ماده غذایی دفرمه نشود؟» یا «چطور باید آن را بسته‌بندی کرد؟» و در نهایت «برای انتقال غذای منجمد از چه شیوه‌ای می‌توان استفاده کرد؟».

بردزآی مهندس جوانی اهل لابرادور، ایالتی در شرق کانادا بود. او عادت داشت تا هر روز بعد از ماهیگیری، صیدش را برای تازه ماندن منجمد کند. بردزآی اسکیموها را هنگام ماهیگیری از دل حفره‌های کنده شده داخل یخ تماشا می‌کرد و می‌دید که چطور ماهی‌ را بلافاصله بعد از صید، در هوای یخبندان قطبی، منجمد می‌کنند. بنابراین دریافت که گوشت ماهی‌های منجمد شده به این روش، بعد از یخ‌زدایی خرد نمی‌شود. این کشف سال ۱۹۱۲ اتفاق افتاد و مهندس جوان فهمید که راز تازه ماندن غذاها، انجماد سریع است.

سال ۱۹۲۷ بردزآی گواهی ثبت اختراعِ ماشین منجمدسازی چندکاره‌اش را دریافت کرد و سال ۱۹۲۸ فریزی دو تسمه‌ای درست کرد که مقدمه تولد منجمدسازی مدرن شد. سال ۱۹۳۰ اولین لاین غذاهای منجمد با نام شرکت غذاهای منجمد بردزآی به بازار عرضه شد و مسیر برای توسعه تکنولوژی غذاهای منجمد در ایالات متحده و سپس سایر کشورهای جهان هموارتر شد.

IQF چیست و چرا به این روش مدیونیم؟

وقتی یک بسته سبزی خرد شده یا چند تکه گوشت را در فریزر می‌گذارید، خیال‌تان از داشتن مواد اولیه برای تهیه یک قرمه‌سبزی جا افتاده راحت می‌شود. شما می‌توانید چند هفته یا ماه بعد، موادی که آماده کرده بودید را از فریزر بیرون بیاورید و بعد از یخ‌زدایی، آنها را به غذای محبوب‌تان تبدیل کنید. تا اینجای کار همه چیز عالیست! مشکل زمانی ایجاد می‌شود که تصمیم می‌گیرید تنها بخشی از آن مواد را مصرف کنید و باقی را به فریزر برگردانید. در این شرایط، باید مدت زیادی منتظر یخ‌زدایی سبزی یا گوشت بمانید و بعد از جدا کردن مواد، بخشی از آن را دوباره منجمد کنید.

انجماد فوق سریع انفرادی یا صنعتی (آی کیو اف)، مخفف کلمات individual quick freezing است. این روش، شیوه‌ای است برای فریز کردن طیف گسترده‌ای از مواد غذایی، از میوه‌ها گرفته تا سبزیجات، انواع توت‌های وحشی، غذاهای دریایی، گوشت و مرغ، انواع نان و رول‌ها، فرنچ فرایز و حتی پنیر و پاستا ایده‌آل است. در روش آی کیو اف، محصول منجمد شده حتی بعد از یخ‌زدایی هم کیفیت مناسبی داشته و رنگ، بو و طعم آن حفظ می‌شود.

اگر اصول خاصی را هنگام منجمدکردن در منزل رعایت نکنیم، مواد منجمد شده تا حد زیادی ارزش غذایی خود را از دست می‌دهند، یا دست کم طعم، رنگ و بوی آنها تغییر می‌کند. در چنین شرایطی استفاده از آن در تهیه غذا، نه تنها کیفیت آشپزی و طعم غذا را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بلکه مواد مغذی مورد انتظار را هم به بدن‌تان نمی‌رساند.

شاید تصور کنید منجمدسازی در منزل و کارخانه تفاوتی با هم ندارد، یا اینکه به اشتباه تصور کنید محصولات خانگی همیشه قابل‌اعتمادتر هستند. اما باید بدانید که در جریان فریز شدن خانگی مواد غذایی، بلورهای بزرگ آب لابه‌لای بافت مواد غذایی شکل می‌گیرد و به مرور زمان، بافت خوراکی را دفرمه می‌کند. اگر مواد غذایی که فریز کرده‌اید بعد از یخ‌زدایی خرد می‌شوند، می‌توانید همین بلورهای یخ‌زده را به عنوان متهم اصلی خرد شدن‌شان معرفی کنید.  

تکنولوژی آی کیو اف در صنعت مواد غذایی
در انجماد سریع به شیوه آی کیو اف، بافت اصلی مواد غذایی تخریب نمی‌شود.

شیوه انجماد انفرادی سریع که در صنایع غذایی و بسته‌بندی کاربرد دارد، با استفاده از نیتروژن مایع یا دی‌اکسیدکربن و در دمای بسیار پایین منفی انجام می‌شود. از دیگر نام‌هایی که برای اشاره به روش IQF به کار می‌رود، فلش فریزینگ، فریز سریع، یا انجماد فوق سریع است.

از دریا و مزرعه تا فریزر خانه

همه مواد غذایی، از زمانی که به کارخانه‌ها وارد می‌شوند تا زمانی که در اختیار مصرف‌کننده قرار می‌گیرند، مراحل مختلفی را طی می‌کنند. سبزی یا حتی ماهی و گوشتی که با روش انجماد سریع منجمد شده، به محض وارد شدن به کارخانه مراحل شست و شوی اولیه و حذف آلودگی‌ها را طی کرده است.

بعد از آن دسته‌بندی مواد غذایی صورت می‌گیرد که اصطلاحا سورتینگ (sorting) نام دارد. در مرحله بعدی لازم است آنزیم‌های روی ماده غذایی قبل از انجماد پاکسازی شوند. برای این کار از بخار یا آب داغ استفاده می‌شود و در اصطلاح فنی بلانچینگ (blanching) رخ می‌دهد. یعنی ماده غذایی ابتدا داخل آب داغ یا در مجاورت بخار قرار گرفته و سپس به آب یخ وارد شده یا در مجاورت هوای سد قرار می‌گیرد. هدف از این کار حفظ رنگ و ظاهر محصول است.

بعد از یک مرحله سورتینگ یا دسته‌بندی نهایی، فرایند خنک‌سازی اجرا می‌شود و مواد غذایی برای انجماد سریع به روش آی کیو اف آماده می‌شوند. در پایان کار، بسته‌بندی انجام شده و محصول نهایی به سردخانه انتقال پیدا می‌کند.

استفاده از موادغذایی متجمد در تهیه غذاهای باکیفیت
از مزایای روش انجماد آی کیو اف، حفظ کیفیت مواد غذایی است.

مواد غذایی که به روش آی کیو اف منجمد می‌شوند، نگهدارنده ندارند! در روش انجماد سریع مثل آی کیو اف، میزان سرمایش و سرعت بالای انجماد باکتری‌ها را غیرفعال می‌کند و به همین دلیل نیازی به استفاده از مواد نگهدارنده نیست.

حفظ کیفیت مواد غذایی

هرچه بتوان غذا را با سرعت بالاتری فریز کرد، کیفیت غذا بیشتر حفظ می‌شود. وقتی فرایند منجمدسازی آهسته رخ دهد، بلورهای یخ داخل ماده غذایی شکل می‌گیرند. اگر این بلورها بزرگ باشند، معمولا باعث خشک شدن غذا شده و بر مزه و طعم نهایی آن اثر منفی دارد. درحالیکه در روش‌هایی مثل آی کیو اف که در دسته انجماد سریع جا دارند، سرعت انجماد به اندازه‌ای بالا می‌رود که بلورهای درشت در بافت مواد غذایی تشکیل نشود. نتیجه این فرایند، حفظ بافت، رنگ و طعم طبیعی مواد غذایی است.

تازگی محصول

نکته دیگر، از بین رفتن فاصله زمانی بین آماده شدن موادغذایی برای منجمدسازی و  انجماد تا رسیدن آن محصول به دست مشتری است. برخلاف تصور رایج، سبزیجات یا میوه‌ها و گوشت برای رسیدن به دست مصرف‌کننده نهایی زمان زیادی در جاده و داخل یخچال هستند و اصطلاحا زیاد دست به دست می‌شوند. در روش انجماد کارخانه‌ای، مواد غذایی با کیفیت از مزرعه به کارخانه رسیده و در کوتاه‌ترین زمان آماده انجماد می‌شوند.

استفاده از مواد غذایی خارج از فصل

دراختیار داشتن مواد غذایی در تمامی فصول، اصلی‌ترین دلیل تلاش انسان برای خلق روش‌های نگهداری مواد غذایی بوده است و قرن‌ها بعد از اولین تلاش‌های صورت گرفته، روش IQF این امکان را به بهترین شکل فراهم کرده است.

انجماد سریع انفرادی به روش آی کیو اف با نیتروژن مایع
در روش انجماد انفرادی سریع، تک تک مواد غذایی منجمدسازی می‌شوند

یخ‌زدایی آسان و به مقدار نیاز

اگر مواد غذایی که در فریزر شما قرار دارند به روش IQF فریز شده باشند، برای مصرف بخشی از مواد داخل بسته نیاز به خرد کردن همه مواد ندارید. این روش به شما امکان جدا کردن تکه‌های کوچک غذای فریز شده را می‌دهد و به جای اینکه مجبور به یخ‌زدایی از یک بسته کامل سینه مرغ یخ‌زده باشید، صرفا همان تعداد مورد نیاز را از بسته خارج کرده و یخ‌‌زدایی می‌‌کنید.

در این شیوه منجمدسازی، از تشکیل بلورهای بزرگ یخ درون سلول‌های سبزیجات و مواد غذایی دیگر پیشگیری می‌شود. می‌توان اطمینان داشت که تک‌تک دانه‌های ذرت یا نخودفرنگی کاملا منجمد می‌شود و خبری از تکه‌تکه شدن و خرد شدن ماده غذایی نیست. همچنین برخلاف روش‌های قدیمی، محصول نهایی به صورت یک تکه یخ یکپارچه فریز نمی‌شود.

گذشته از این، در روش انجماد فوق سریع، انجماد مواد غذایی یا غذاها به صورت انفرادی صورت می‌گیرد، نه فله‌ای. تکنولوژی انجماد انفرادی سریع، بر مبنای «انجماد بلاستِ» محصولات غذایی قرار دارد. این روش فوق سریع و فوق سرد باعث شکل‌گیری بلورهای یخ بسیار ریز طی فرایند انجمادسازی می‌شود. زیرا در دمای ۳۰ الی ۲۵ درجه فارنهایت یا منفی یک تا منفی چهار درجه سانتیگراد، آب داخل ماده غذایی به بلورهای یخ تبدل می‌شود.

درحالیکه استفاده از روش‌های فریزسازی آهسته‌تر باعث می‌شود محصولات بعد از یخ‌زدایی خشک‌تر و آسیب‌دیده‌تر باشند؛ اما در آی کیو اف به علت انجماد سریع اولیه‌، از وارد آمدن آسیب به مواد غذایی جلوگیری شده و از آنها محافظت هم می‌شود. نتیجه، کیفیت بسیار بالاتر ماده غذایی است.

خدای ذرت: خدای پر قدرت قوم مایا

افسانه غذایی ذرت

وقتی پای فاتحان اروپایی به هدف جستجوی طلا به دنیای جدید (ایالات متحده امروزی) رسید، طلا را فلزی شفاف، زرد رنگ و ارزشمند می­­‌نامیدند. در مقابل، بومیان آمریکا ذرت را به عنوان ارزشمندترین دارایی زرد رنگ‌شان به فاتحان نشان دادند. در افسانه­‌شناسی­، هم خود ذرت به عنوان یک ماده غذایی برای انسان‌­ها، و هم فوت‌وفن کاشت آن نقش برجسته‌ای دارد. در واقع، افسانه‌­های غذایی یاد شده بیشتر تمثیل­‌هایی در مورد کشت و برداشت ذرت هستند.

به عنوان نمونه، مایاها خدایی به نام خدای ذرت (اون اوناکپو -Hun Hunahpu) دارند که به شکل یک ذرت هم ترسیم می‌­شود و در اصل، همان گیاه ذرت است. در داستان خلقتی که مایاها به آن باور داشتند، خدای ذرت سر بریده می‌­شود و در شیبالبا (Xibalba)، دنیای زیرزمینی مردگان دفن می­‌گردد.

در آن  دنیا، سر خدای ذرت بر روی درختی خشکیده آویزان می­‌شود و به محض این اتصال، درخت دوباره بار می‌­دهد. این داستان، به نوعی بازگوکننده روند کاشت ذرت است؛ وقتی کله ذرت را جدا می‌­کنند، دانه‌­های آن بر زمین می‌­افتد و دوباره ذرت از آن سبز می‌­شود.

خدای ذرت در افسانه‌های غذایی مایا
سر خدای ذرت با چشمان بسته که نشان دهنده مرگ اوست.

تا همین امروز هم بومیانی که در گواتمالا، مکزیک، هندوراس، اِلسالوادور و بِلیز (Blaze) به سر می‌­برند، یعنی بازماندگان مایاها، هر سال در فصل برداشت به شکلی نمادین خدای ذرت را قربانی می‌­کنند.

آنها معتقدند که خداوند، انسان را از ذرت خلق کرده است و به همین خاطر مادران در دوران شیردهی ذرت می­‌خورند تا فرزندانی قوی داشته باشند.

افسانه‌ سرخپوستان آمریکا برای ذرت، لوبیا و کدو

سرخپوستان آمریکا هم روایت خاص خود را از ذرت دارند. در افسانه‌های غذایی متعلق به بومیان آمریکا، تمثیل‌­ها درباره ذرت از این هم فراتر می‌­رود و صحبت از افسانه سه خواهر به هم چسبیده و جدانشدنیِ ذرت، لوبیا و کدو در میان است. این خواهران، به دلیل آنکه از لحاظ تغذیه­‌ای مکمل هم هستند، صرفا می­‌توانند با همدیگر رشد کنند و شکوفا شوند.

طبق افسانه سرخپوست‌ها، لوبیا ساقه‌­ای رونده دارد و با پیچیدن به دور ساقه ضخیم ذرت، خودش را بالا می‌­کشد و کدو، برگ‌­هایی ضخیم و عریض دارد و نزدیک زمین رشد می­‌کند. با توجه به اینکه برگ و ساقه‌­های کدو، خیمه‌­ای روی زمین ایجاد کرده و روی خاک سایه می‌­اندازد، از رشد علف­‌های هرز و صدمه دیدن دو گیاه دیگر جلوگیری می‌­شود.

امروزه از ذرت نه تنها در تورتیلا (نوعی نان نازک و گرد)، ناچو (نوعی چیپس)، تاکو (نانی که در تهیه غذایی به همین نام به کار می‌رود)، اِنچیلادا (نان ذرتی که به دور فیلینگ خاصی پیچیده می‌شود)، شربت و روغن ذرت استفاده می­‌شود، بلکه بسیاری از محصولات مصرفی مانند بنزین، رنگ، مواد منفجره، صابون، آنتی بیوتیک‌­ها، پلاستیک و لوازم آرایشی هم ذرت دارند.

سفال به جا مانده از دوران مایاها
تصویری از خدای ذرت در ظرفی در گواتمالا دیده می شود.

زنده شدن دوباره خدای ذرت

خدای ذرت پس از کشته شدن توسط خدای شیبالبا، که در دنیای زیرین مایاها زندگی می‌کرد، سر از تنش جدا شد و روی درخت بی‌ثمری قرار گرفت. درختی که تا آن زمان هرگز میوه نداده بود، شکوفا شده و پر از میوه‌های دایره‌ای شکلی گشت که از سر خدای ذرت قابل تشخیص نبودند و در نهایت، تبدیل به درخت کالاباش (Calabash- نوعی جوز) شد.

احتمالا درخت کالاباش که سر خدای ذرت بر آن قرار داده شده بود، درختی از نوع گل ساقه‌­ای بوده است. زیرا در ادامه داستان، خدای ذرت قادر شد تا برای به وجود آوردن دوقلوهای قهرمانش، کاکائو تولید کند. دوقلوهایی که با موفقیت پدرشان را زنده کردند.

دوقلوهای قهرمان که ورزیده بودند و استعداد ورزشی داشتند، خدایان شیبالبا را در جریان مسابقه‌ با توپ شکست دادند و آنها را چنان خشمگین کردند که دوقلوها را کشتند.

البته این بخشی از نقشه مبتکرانه دوقلوها بود؛ خدایان شیبالبا از دیگرانی که در جهان زیرین گرفتار شده بودند کمک گرفتند تا استخوان­‌های دوقلوها را خرد کرده و در یکی از رودخانه­‌های جاری بریزند.

خدایان مایا
خدایان شیبالبا که در دنیای زیرزمینی مایاها زندگی می‌کنند.

هنگامی که گرد و غبار استخوان دوقلوها فرونشست، آنها دوباره با قدرت­‌های خدایی متولد شدند، و از قدرت خود برای فریب دادن خدایان جهان زیرین استفاده کردند.

بر آنها چیره شدند و آنها را کشتند و سرانجام راهی برای زنده کردن پدرشان، خدای ذرت، یافتند.  دوقلوهای قهرمان نه تنها راهی برای رفتن به درون جهان زیرین و بیرون آمدن از آن پیدا کردند، بلکه خدایان شیطانی را نیز شکست دادند. به این ترتیب افسانه‌های غذایی حول محور ذرت شکل گرفتند.

با توجه به کل این داستان می­‌توان احتمال داد که مایاها در سفر بعد از مرگ به جهان زیرین به حفاظت شدن توسط دوقلوهای قهرمان معتقد بودند.

افسانه‌های غذایی و شکل‌دهی به فرهنگ

افسانه‌­های غذایی حامل شیوه زندگی و جهان­‌بینی اقوام هستند، نمونه آن افسانه‌ پیدایش برنج است که داستان بوجود آمدن برنج رادر آسیا تعریف می‌کند.

در روزگاران باستان که انسان هنوز ابزارهای انتقال تجربیات پایداری را در اختیار نداشت، ابداع افسانه و مکتوب کردن آن روی ظروف یا سنگ­‌های آرامگاهریال از معدود شیوه­‌هایی بود که مایاها از آن بهره گرفتند تا قصه خدای ذرت و پسران قهرمانش را روایت کنند.

افسانه‌های غذایی، قصه­‌ای است که در تجربه امروزی ما از جهان عجیب به نظر می­‌رسد، اما جایگاه خاص خود را در شکل‌­گیری تمدن مایا و مراسم و آیین‌­های مذهبی آنان برملا می‌­کند و اشتیاق باستان­‌شناسان، تاریخ­‌نگاران، انسان­‌شناسان و مردم اهل مطالعه را نسبت به شناخت اجداد بشر امروزی بیشتر خواهد کرد.

بهترین خیابان غذا و غذای خیابانی در کجای جهان است؟

بهترین خیابان غذا

بهترین غذای خیابانی دنیا را در کدام گوشه جهان می‌توان پیدا کرد؟ جواب دادن به این سوال آسان نیست. واقعیت این است که غذاهای خیابانی، چیزی فراتر از ترکیب چند ماده اولیه هستند. فضای خیابان، شرایط پخت و سرو غذا و موقعیت هر مصرف کننده در آن گوشه از خیابان، روایتی متفاوتی از «غذا خوردن» را ایجاد می‌کند. خیابان‌های غذا در هر شهر و کشور قصه‌ای متفاوت دارند؛ قصه‌ای که از سرآشپز تا فروشنده و مصرف‌کننده غذا، هر یک بازیگر بخشی از آن هستند.

آسیا؛ سرزمین غذاهای خیابانی

فرقی نمی‌کند که به هند سفر کرده‌اید یا استانبول؛ آسیا سرزمین غذاهای خیابانی است. در کوچه و خیابان‌های شهرهای کوچک آسیایی یا حتی در میانه پایتخت‌های پرزرق و برق این کشورها، می‌توان روایت‌های متفاوتی از خیابان غذا را مشاهده کرد؛ تا جاییکه در برخی از شهرها مثل استانبول، خیابان‌های غذا به جاذبه‌ای توریستی و ابزاری برای معرفی فرهنگ غذایی آن کشور تبدیل می‌شوند.

ایندور پایتخت غذای خیابانی هند

ایندور؛ پایتخت غذاهای خیابانی هند

شهر ایندور یکی از شهرهایی است که از فرهنگ غذایی فوق‌العاده غنی برخوردار است. بازار صرافه یا سارافا که بزرگترین خیابان غذای شبانه این شهر است را می‌توان نماد خیابان غذا یا استریت فود این شهر دانست. این بازار طی صدها سال روزها بازار فروش جواهرات است و از ساعت هشت شب به بعد به یک بازار غذای خیابانی شبانه با شکوه تبدیل می‌شود که تا ساعت دو بامداد فعال است. فروشندگان صرافه، میراث غنی غذایی مرکز هند را در این بازار عرضه می‌کنند و می‌توان گفت ایندور پایتخت غذای خیابانی هند است.

احمدآباد میدان  شاهکارهای آشپزی از غذاهای سنتی گجراتی

احمدآباد؛ شهر بمب‌های طعم و مزه

پس از تاج محل، دومین شگفتی جهانی هند غذای خیابانی آن است. احمدآباد، پایتخت گجرات، طیف گسترده‌ای از بهترین غذاهای خیابانی جهان را ارائه می‌دهد. اگر به احمدآباد هند رفتید حتما به بازار شهرداری سر بزنید. این بازار یک میدان غذایی پرهیاهو است که شاهکارهای آشپزی را با ترکیب کاملی از غذاهای آشپزخانه‌های سنتی گجراتی تا غذاهای مدرن ارائه می‌دهد.

خیابان غذای تایپه تایوان

بازارهای شبانه تایپه؛ زندگی با افسانه‌ها

تایوان سرزمین بازارهای شبانه است و می‌توان آن را مرکز بهترین غذاهای خیابانی جهان دانست. این کشور یکی از کشورهایی است که همیشه می‌توان در آن غذاهای خیابانی ارزان و خوشمزه را امتحان کرد. توصیه می‌شود برای لذت بردن از خیابان‌های غذای تایوان حتما با شکم گرسنه به بازارهای شبانه تایوانی بروید تا بتوانید همه‌چیز را امتحان کنید.

بالی؛ شهری با غذاهای خیابانی تمیز

اگر می‌خواهید غذاهای خیابانی تمیز و مطمئن را امتحان کنید، حتما بالی را در لیست خود قرار دهید. برای امتحان کردن غذاهای خیابانی بالی می‌توانید تقریبا در همه جای این شهر روی چرخ دستی‌هایی که در هنگام غروب خورشید فعالیتشان را شروع می‌کنند غذای خیابانی میل کنید یا حتی به وارونگ‌ها (Warung) که رستوران‌های کوچک سنتی اندونزیایی هستند بروید. بیشتر غذاهای این شهر بر اساس یک دستور پخت سنتی منحصر به فرد طبخ می‌شوند و غیرعادی نیست که مردم در سراسر جزیره فقط برای خوردن غذایی که یک وارانگ خاص به آن معروف است، سفر کنند.

چیانگ مای تایلند بهترین شهر خیابان غذای خانگی

چیانگ مای؛ بهترین شهر غذاهای خانگی

اکثر افرادی که اهل غذای خیابانی هستند و خیابان‌های غذا و استریت فودهای متعدد را تجربه کرده‌اند، می‌گویند تایلند باید در صدر لیست غذاهای خیابانی باشد؛ چون تقریبا غیرممکن است که غذای بدی در این شهر بخورید. فرقی هم ندارد غذا را از بازارهای شبانه بزرگ این شهر بگیرید یا از غرفه‌های غذای مستقل و معمولی در گوشه خیابان، اما قطعا یکی از بازارهای غذای معروف تایلند چیانگ مای است.

بانکوک شهر بازارهای غذای متنوع

بانکوک؛ شهری هزار طعم

در بانکوک تقریبا در هر گوشه شهر می‌توانید خوراکی‌ها و غذاهی خوشمزه پیدا کنید و حتی می‌توانید هر شب در یک مرکز غذای خیابانی متفاوت شام بخورید. محله چینی‌ها، بنای یادبود پیروزی و مکان‌های بی‌شمار دیگری در سرتاسر این شهر وجود دارد که هر کدام حال‌وهوای خاص خود را دارند.

پنانگ مالزی بازاری برای غذاهای دریایی

پنانگ؛ بازاری برای غذاهای دریایی خیابانی

مالزی یکی از مقاصد عالی برای خوردن غذاهای خیابانی است که ترکیبی از غذاهای مالایی، چینی و هندی را عرضه می‌کند. مالزی کشوری است که غذا خوردن آن‌قدر مهم و جدی است که بسیاری از سفرهای مردم این کشور فقط برای صرف یک غذا خاص انجام می‌شود. اما جزیره پناگ که در سواحل شمالی کوالالامپور قرار دارد در صدر فهرست غذاهای خیابانی این کشور است و همان‌طور که احتمالا از یک جزیره انتظار می‌رود، این جزیره مالزی یکی از بهترین مکان‌ها برای امتحان غذاهای دریایی در خیابان است.

کلمبو سریلانکا شهر خوش آب و هوا

کلمبو؛ بهشت غذاهای خیابانی

در کلمبوی سریلانکا در تمام طول روز می‌توانید از مغازه‌های کوچک کنار جاده از برنج و کاری گرفته تا هر میان‌وعده دیگری را پیدا کنید. اسنک‌های این شهر محبوبیت خاصی دارند و هر نوع شیرینی که بخواهید را هم می‌توانید در کیوسک‌ها و مغازه‌های کنار جاده‌ای این شهر پیدا کنید. فقط دقت داشته باشید که بیشتر تنقلات این منطقه سرخ شده هستند، پس اگر به سایز دور کمرتان اهمیت می‌دهید، با دقت بیشتری غذا انتخاب کنید.

توکیو؛ یک بشقاب خلاقیت

معمولا اکثر افراد توکیو را شهری برای لذت بردن از غذاهای خیابانی نمی‌دانند اما این تصور درست نیست و باید از اذهان پاک شود. توکیو از محله‌ها و مناطق منحصربه‌فردی تشکیل شده که هر یک از این مناطق کوچک پر از موزه‌ها و غذاهای خیابانی خاص هستند. با قدم زدن در منطقه شلوغ و تا حدودی توریستی آکاساکا که یک منطقه اختصاص داده شده به غذا است، می‌توانید تجربه متفاوتی از غذاهای لذیذ ژاپنی را در خیابان کسب کنید.

سایگون ویتنام شهری پر ادعا در غذاهای خیابانی

سایگون؛ قدم زدن روی مزه‌ها

سایگون پایتخت غذاهای خیابانی ویتنام و یکی از پر مدعی‌ترین شهرهای معروف در زمینه غذاهای خیابانی است. همه کوچه‌ها، گوشه‌های خیابان و بازار این شهر پر از غرفه‌های سوپ و چرخ دستی‌های ساندویچ است و نکته جالب این است که غذاهای ویتنامی از آن دسته غذاهایی هستند که می‌توان در حال حرکت هم خورد.

پکن؛ شهر غذاهای عجیب و غریب

غذاهای خیابانی پکن معمولا برای آنهایی که برای بار اول به چین سر می‌زنند عجیب و حتی شوکه‌کننده هستند. عقرب یا حشرات بزرگ فقط بخشی از غذاهای رایجی است که در این شهر در خیابان‌ها می‌بینید اما فراتر از انتخاب‌های غیرمعمول، پکن بهترین تنقلات خیابانی را هم دارد.

چنگدو چین اولین شهر غذاشناسی آسیا

چنگدو؛ مرکز غذاشناسی آسیا

وقتی صحبت از غذاهای خیابانی به میان می‌آید، چنگدو در مرکز استان سیچوان، به تنهایی در بالاترین سطح فرهنگ غذایی قرار می‌گیرد. چنگدو دارای بیشترین تراکم رستوران در بین شهرهای جهان است اما انگار این کافی نیست و این شهر به غذاهای خیابانیش هم شناخته شده است. تنوع غذا در این شهر فوق‌العاده بالاست و بازارهای خیابانی این کشور پر از میوه و شیرینی است و همه این عوامل دلیل کافی برای این بوده که یونسکو در سال ۲۰۱۰ چنگدو را به عنوان اولین شهر غذاشناسی در آسیا یا شهر خلاق غذاشناسی تعیین کرده است.

غذای خیابانی در ایران

تهران؛ از یرالما تا کنافه

شاید تا چند دهه پیش، غذاهای خیابانی در شهرهای مختلف ایران، نشان‌دهنده فرهنگ غذایی آن شهر بودند؛ اما در سال‌های اخیر از غذاهای بین‌المللی گرفته تا غذاهایی از فرهنگ‌های مختلف را می‌توان در خیابان‌های غذای تهران پیدا کرد. در راسته خیابان جمهوری، سیب‌زمینی و تخم‌مرغی که پیش از این فقط در شهرهای آذربایجان پیدا می‌شد سرو می‌شود و در بام تهران، از کورن داگ گرفته تا لقمه‌های کوچک فصلی. خیابان سی‌تیر که به درست یا غلط به عنوان نماد «خیابان غذا» در تهران شناخته می‌شود، ترکیبی از فست‌فودی‌ها، کافه‌ها و ماشین‌های غذا را در خود جا داده و در بازار تهران هم هنوز رد پای طعم‌های ساده و قدیمی که روی چرخ‌ها در حال حرکت هستند پیدا می‌شود.

غذای خیابانی در ایران، به تهران محدود نمی‌شود. خیابان غذای عشرت آباد اهواز هنوز هم از معروف‌ترین استریت فودهای ایرانی است و با آوردن نام استریت فود، نمی‌توان نامی از میدان شهرداری رشت نیاورد.

استانبول، ترکیه شهر خوشمزه‌های ترکی

استانبول؛ معبد عاشقان غذای خیابانی

اگر استانبول ترکیه رفتید، صبح‌های خود را با یک چای داغ و سیمیت تازه شروع کنید. استانبول یک معبد واقعی برای عاشقان غذا است. شاید در خیابان‌های استانبول، بوی قهوه شما را به خود جلب نکند و هوس خوردن کنافه به سرتان نزند؛ اما بعید است که بتوانید به ایستگاه‌های فراوان دونر یا لقمه‌های کوچک دریایی نه بگویید.

مانیل فیلیپین شهر غذاهای برشته شده

مانیل؛ شهر غذاهای برشته شده

فیلیپین قطعا یک کشور فوق‌العاده موفق در ارائه بهترین غذاهای خیابانی است. در هر گوشه‌ای از مانیل که یکی از شهرهای مهم فیلیپین است می‌توانید از خوردن غذاهای خیابانی که اکثرا برشته شده هستند، لذت ببرید.

کامپالای اوگاندا از آن دسته کشورهایی است که استریت فودها بخش اصلی تامین غذا برای عموم مردم این کشور است چون معمولا رستوران‌های آفریقایی برای افراد ثروتمند، مهاجران و کارگران بخش‌های خصوصی در نظر گرفته شده است.

بهترین خیابان غذای در اروپا

آسیا بهشت غذاهای خیابانی است؛ اما معنای این حرف محدود شدن غذای خیابانی به این قاره نیست. در اروپا، به جای چرخ‌ها و گاری‌ها، می‌توانید ایستگاه‌های غذای خیابانی متنوع، ون‌های غذا و دکه‌های مختلفی را ببینید که برای سرو انواع عصرانه‌ها و وعده‌های غذایی بنا شده‌اند.

بازار غذای خیابانی لندن

لندن؛ آرامش با چاشنی غذا

محبوب‌ترین بازار مواد غذایی در لندن بازار بورو است. اگر به دنبال تجربه خوردن بهترین غذاهای خیابانی در لندن هستید قطعا باید به نزدیکی ایستگاه پل لندن یعنی بازار بورو بروید تا انواع مختلفی از غذا از محصولات تازه گرفته تا غذاهای آماده را امتحان کنید.

درسدن آلمان شهر غذاهای خیابانی از آسیا و اروپا

درسدن؛ از لقمه‌های آسیایی تا غذاهای اروپایی

شهر درسدن بخشی از آلمان شرقی سابق است و غذاهای خیابانی آن مشابه غذاهایی است که در برلین یافت می‌شود. در این شهر می‌توانید از دونر کباب تا ساندویچ کوری ورست (Currywurst) را امتحان کنید.

کلن آلمان، شهر سوسیس

کلن؛ پنجشنبه‌های غذایی

وقتی مردم به آلمان و به بهترین غذاهای خیابانی آن فکر می‌کنند، قطعا اولین چیزی که به ذهن‌شان می‌رسد سوسیس است. اما صحنه غذاهای خیابانی در شهر هیجان‌انگیز کلن بسیار متنوع‌تر از این است. ماهیت بین‌المللی شهر در غذاهای خیابانی آن منعکس شده است و شما می‌توانید هر پنج‌شنبه عصر در میدان رودولف‌پلاتز در Meet and Eat غذاهای مختلف بین‌المللی را امتحان کنید.

ریکیاویک ایسلند شهر بهترین هات داگ‌های جهان

ریکیاویک؛ شهر بهترین هات داگ‌های جهان

هات داگ Baejarins Betsu Pylsur که یکی از بهترین هات داگ‌های جهان است از آن دسته هات‌داگ‌هایی است که مورد تایید افراد معروفی از جمله بیل کلینتون و آنتونی بوردین که یک سلبریتی غذاست قرار گرفته است. اما شهر ریکیاویک چیزی فراتر از هات داگ‌های ساده است. این شهر به سرعت به عنوان یک مقصد غذاخوری و مکانی برای خوردن بهترین غذاهای خیابانی هم شناخته شده است.

هلسینکی فنلاند شهری با روز ویژه‌ای به نام روز رستوران

هلسینکی؛ روزی به نام روز رستوران

روز رستوران برای اولین بار در فنلاند پایه‌گذاری شد و این ایده به این خاطر شکل گرفت که بسیاری از مردم از بوروکراسی صنعت رستوران‌داری ناامید شده بودند. اکنون در فنلاند چهار بار در سال در روزهای خاص ، مردم به خیابان‌ها می‌روند، چادرهای غذایی خود را برپا می‌کنند، غذا می‌پزند و می‌فروشند. خوب است اگر می‌خواهید به این شهر بروید این تاریخ‌ها را در برنامه خود بگنجانید.

سن ایگناسیو بلیز شهر غذای قدیمی

سن ایگناسیو بلیز؛ شهر غذای قدیمی

سن ایگناسیو بلیز یکی از شهرهای اسپانیا است که در آن می‌توانید غذاهای قدیمی اسپانیا را بخورید و لذت ببرید. غرفه‌های تنگ بازار روباز سان ایگناسیو به خیابان‌های سنگ‌فرش‌شده‌ای می‌رسد که هر کدام جمع کثیری از دست‌فروشان و کشاورزان خیابانی را در خود جای داده است. این شهر جنگلی ترکیبی از فرهنگ‌های اسپانیایی، آلمانی، چینی، مایا و منونیت را در خود دارد و تاریخ مهاجرتی غنی این کشور فرصتی برای مسافران این شهر فراهم کرده است تا بتوانند خوشمزه‌ترین و غیرمنتظره‌ترین غذاهای خیابانی را در اطراف و جای‌جای شهر پیدا کنند.

بهترین خیابان غذا در قاره آمریکا

گرچه در بسیاری از شهرهای آسیایی، غذاهای خیابانی بوی سنت می‌دهند؛ سرعت، سرگرمی و تنوع از ویژگی‌های اصلی خیابان‌های غذای آمریکایی به‌شمار می‌رود.

غذای خیابانی در نیواورلئان

نیواورلئان؛ سرزمین جاز و غذا

نیواورلئان در لوئیزیانای آمریکا یکی از بهترین مکان‌های غذاخوری در جنوب شرقی ایالات متحده است. در مقایسه با سایر شهرهای آمریکا، نیواورلئان از آن دسته شهرهای آمریکایی است که فرهنگ غذای خیابانی و فودتراک نسبتا جدید است. با این حال، این مفهوم به خوبی با فرهنگ غذاخوری شهر مطابقت دارد و در نیواورلئان، غذای خوب لزوما غذای گران نیست.

کامیون‌های مواد غذایی دالاس آمریکا

دالاس؛ قصه کامیون‌های غذا

دالاس شهری است که کامیون‌های مواد غذایی از دهه ۱۸۰۰ در آن فعال هستند و غذا سرو می‌کنند. در قسمتی از شهر دالاس ۲۰۰ کامیون غذا وجود دارد که هر روز غذاهای خوشمزه و متنوع را سرو می‌کنند. چیزی که کامیون‌های مواد غذایی دالاس را منحصر به فرد می‌کند، تنوع فرهنگی و مردمی شهر است. مردم از سرتاسر جهان دالاس را خانه خود می‌خوانند و دستور پخت‌های مورد علاقه‌شان را که از نسل‌های قبل به آنها منتقل شده است را بعد از سکونت در خیابان‌های این شهر عرضه می‌کنند.

پورتلند اورگان، مرکز کیوسک‌های غذا

پورتلند؛ مرکز کیوسک‌های غذا

پورتلند اورگان که بیشتر به‌خاطر آبجوسازی‌های دستی‌اش معروف است، یک بهشت ​​غذای خیابانی است. بیش از ۵۰۰ چرخ دستی و کانکس غذا با طیف گسترده‌ای از غذاهای بین‌المللی از مرکز این شهر تا دورترین نقاط آن از جمله فرودگاه، غذاهای خیابانی ارائه می‌دهند.

نیویورک، شهر غذاهای متنوع

نیویورک؛ از هر دری سخنی

این شهر چند فرهنگی که مرکز مهاجران از کشورهای مختلف است، یکی از بهترین شهرها در زمینه غذاهای خیابانی است. نیویورک که دروازه ورود به ایالات متحده است، مکانی است که مهاجران زیادی از کشورهای مختلف را در خود جای داده است بنابراین تنوع غذاهای خیابانی در آن بسیار زیاد است.

مریدا؛ شهری با تاریخ آشپزی متمایز

مکزیک به خاطر غذاهای معروف خود در جهان شناخته شده است، اما آیا می‌دانستید که منطقه یوکاتان تاریخ آشپزی متمایز به خود را دارد و بهترین تنوع غذاهای خیابانی جهان را ارائه می‌دهد؟ بله، مریدا جایی است که می‌توانید برخی از بهترین غذاهای خیابانی را در آن پیدا کنید.

اکثر افرادی که به مراکش سفر می‌کنند معتقدند که غذاهای رستوران‌های مراکشی غذاهای متوسطی هستند. دلیلش هم این است که اصولا مراکشی‌ها ترجیح می‌دهند غذایشان را در خانه بخورند و اگر قرار باشد در خیابان چیزی بخورند فقط لقمه‌های کوچک خریداری می‌کنند.

شهر شما چه طعمی دارد؟

خوردن غذا در کشورهای مختلف هیچ محدودیتی ندارد؛ این روزها به واسطه امکان تعامل بیشتر، تقریبا در همه جای دنیا هر غذایی که بخواهید را می‌توانید در خیابان‌های غذا پیدا کنید و از آن لذت ببرید. برخی از غذاهای خیابانی معروفی که در بهترین خیابان غذا در سطح دنیا محبوب هستند و تقریبا در همه جا می‌توان آن‌ها را خورد و لذت برد شامل سیب زمینی پخته یا سیب زمینی سرخ شده، باقلوا، انواع برگر، بال مرغ کبابی، قهوه و چای، ذرت، دونات، فلافل، ماهی و چیپس، انواع سوسیس، هات داگ، بستنی، شیک، سمبوسه، ساندویچ، سوشی و انواع شیرینی است.

اما برخی غذاهای خیابانی مخصوص شهرهای خاص هستند و بهتر است حتما در شهری که مبدا و خاستگاه آن است خورده شود. این غذاهای خاص که در خیابان‌های غذا سرو می‌شوند و معروف هستند شامل مرغ تند جامائیکایی، خرچنگ فلفلی سنگاپور، دسر هالو هالو فیلیپین، پیروگی لهستان، بان می ویتنام، پوتین کبک کانادا، نان سیمیت ترکیه، بستنی ژلاتو ایتالیا، توستاداس مکزیک، سامبال و باکسو اندونزی، کیمباپ کره‌ای که نوعی سوشی خوشمزه است، بهل پوری بنبئی هند، چوروس اسپانیا می‌شود. اما اصلا چرا بخواهیم راه دور برویم وقتی خیابان‌های غذای ایرانی با غذاهایی مثل یرآلما یومورتا، سوسیس بندری، دل و جگر یا همون جغور بغور، آش، لبو و باقالی در نزدیکی‌مان است.

هر شهر و هر گوشه از دنیا، قصه متفاوتی را با غذاهای خیابانی‌اش بیان می‌کند. از داستان اغذیه‌فروشی‌های کوچک و سنتی خانوادگی گرفته تا قصه فروشگاه‌های زنجیره‌ای غذاهای خیابانی! شما دلتنگ کدام طعم خیابانی هستید؟

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

آنورکسیا یا بی اشتهایی عصبی چیست و چطور شما را مبتلا می‌کند؟

آنورکسیا یا بی اشتهایی عصبی چیست

مثل اغلب جوانان، به تصویری که در آینه منعکس شده بود با سرزنش و گاهی تاسف نگاه می‌کرد. تازه به دانشگاه وارد شده بود و در کنار همه هیجان‌های جوانی، ترس از شکست و احساس ناکافی بودن را هم تجربه می‌کرد. دوست داشت خودی نشان دهد و از نظرش یک ظاهر آرمانی، کوتاه‌ترین مسیر برای رسیدن به این هدف بود. اینجا بود که پایش را در یک کفش کرد تا هر طور شده خودش را به معیارهای جامعه برای خوش اندامی و زیبایی برساند؛ معیارهایی که راه را برای ورود او به هزارتوی آنورکسیا یا بی اشتهایی عصبی باز می‌کردند.

اولین راه حلی که برای کاهش وزن پیدا کرد، سالم‌تر غذا خوردن بود؛ بعد هم تصمیم گرفت به جای این مسیر طولانی، رژیم‌های لاغری را تجربه کند که قرار بود او را در کوتاه‌ترین زمان به هدفش برسانند. به این ترتیب بعد از یک مدت کوتاه از اجرای الگوی تغذیه سالم به سمت حذف بیشتر غذاها و تمرکز بیشتر روی کالری غذاها و تهیه برنامه غذایی با کمترین حجم رفت. حالا دیگر موضوع لاغری و رسیدن به معیارهای زیبایی نبود؛ او وارد یک مارپیچ پیچیده و تو در تو شده بود که پایان ناخوشایندی به نام اختلال آنورکسیا داشت.

او سالهای گذشته را اینطور توصیف می‌کند:«خیلی خوب به یاد می‌آورم که بعد از ساعت‌ها تحمل گرسنگی از دانشگاه به خانه می‌آمدم و نگرانی مادرم را که سعی می‌کرد در مورد کاهش وزنم با من صبحت کند، نادیده می‌گرفتم. جوان بودم و خوش‌اندامی و زیبایی مهمترین معیار زندگی و زنده بودنم شده بود. پس هر چه از مادرم یا هر شخص دیگری درباره لاغری افراط‌گونه‌ام می‌شنیدم را نشنیده می‌گرفتم و تمام.»

رفته‌رفته این سبک زندگی و لاغر بودن تبدیل به هویتش شد؛ تا جایی که با غرور تجربیانتش را با دیگران هم به اشتراک می‌گذاشت و حاضر نبود بپذیرد که با اختلال در خوردن دست و پنجه نرم می‌کند. سال‌ها گذشت، این اختلال قوی‌تر شد و وزن او به قدری کم شده بود که دیگر توانایی انجام خیلی از کارها را نداشت؛ اینجا بود که فهمید نیاز به کمک دارد و به یکی از اختلال که ناشی از پیروی از دنیای مد و تناسب اندام افراطی است به نام کم اشتهایی عصبی یا آنورکسیا (anorexia) مبتلا شده است.

داستان پرتکرار بالا داستان همه افرادی است که به دلایل مختلف از جمله کاهش وزن، بهبود سبک زندگی یا بخصوص نزدیک شدن به معیارهای زیبایی به تغییر سبک زندگی پرداختند. گرفتن رژیم و کم کردن وزن یا حتی کم کردن حجم غذای روزانه به خودی خود چیز بد یا نگران‌کننده‌ای نیست، قضیه وقتی جدی و نگران‌کننده می‌شود که به‌خاطر تاثیرپذیری از معیارهای جمعی دنیای مد و برای دریافت رضایت دیگران ساده‌ترین و سریع‌ترین شیوه‌های ممکنِ لاغر شدن را امتحان کنید.

آنورکسیا، اختلالی که مبتلایانش را تا پای ناتوانی و مرگ می‌برد، حتی در میان پیروان رژیم‌های لاغری مختلف هم چندان شناخته شده نیست. شاید شما هم این جمله را بارها از زبان افرادی که اضافه وزن دارند شنیده باشید: «ای‌کاش ما هم این بیماری رو بگیریم تا از شر این همه چربی و اضافه وزن بدون دردسر و حسرتِ مدام نخوردن خلاص بشیم.»

آنورکسیا یا بی اشتهایی چیست

آنورکسیا در دنیای مد

اگر رد پای این اختلال را در اینترنت بگیرید، می‌بینید که به نوعی بیماری دنیای سلبریتی‌ها، مدلیست‌ها و افراد مشهوری مثل ویکتوریا بکهام، لیدی گاگا و آنجلینا جولی است؛ همان هنرمندانی که با وجود ظاهر جذابشان، یا تجربه از سر گذراندن این اختلال را داشته‌اند یا هنوز هم به آن مبتلا هستند اما با زرق‌و‌برق آن را پنهان می‌کنند تا در نهایت با خبر خودکشی‌شان یا مرگ در اثر عوارض این اختلال هواداران‌شان را بهت‌زده کنند.

اما بی‌اشتهایی مرضی یا آنورکسیا چیست؟

بی اشتهایی عصبی یا همان آنورکسیا یک اختلال سلامت روان است که معمولا زنان با آرزوی حفظ بدن زیبایشان، مطابق معیارهای جذابیت، بیش از مردان به آن مبتلا می‌شوند. در بیشتر افراد مبتلا به آنورکسیا، داستان ابتلایشان ابتدا با گرفتن یک رژیم غذایی سبک شروع می‌شود اما این اختلالبه مرور و با ایجاد وسواس شدید نسبت به وزن و ترس شدید از افزایش وزن یا چاقی رشد پیدا می‌کند. بیشتر اوقات، افراد مبتلا به آنورکسیا بیش از حد ورزش می‌کنند، گرسنه می‌مانند و مدام کالری غذاهایی را که می‌خورند می‌شمارند تا مبادا یک گرم به وزن‌شان اضافه شود؛ درحالیکه اغلب آنها در همان روزها هم گرفتار کم‌وزنی هستند.

مهم‌ترین مشخصه این اختلال تصویر تحریف شده‌ای است که شخص مبتلا از بدن خود در ذهنش ساخته است؛ بنابراین حتی بعد از شروع یک رژیم و کاهش وزنش باز هم راضی نمی‌شود و باز مدام خود را چاق می‌بیند. به این ترتیب این اختلال خوردن رفته‌رفته با وسواس‌های غذایی سفت و سخت ادامه پیدا می‌کند. شخص مبتلا به آنورکسیا نسبت به شکل بدن و وزنش آشفته است و ترس شدیدی از افزایش وزن حتی با وجود کمبود وزن پیدا می‌کند.

علل اصلی و علمی این اختلال کاملا شناخته شده نیست؛ اما گفته می‌شود این اختلال در اکثر موارد زاده دیدگاه‌های جامعه نسبت به جذابیت و به تصویر کشیدن لاغری در رسانه‌ها است، یا در بعضی موارد در پی ابتلا به برخی از اختلالات روانی ایجاد می‌شود و در اندک مواردی هم ریشه ژنتیکی دارد.

نکته مهم دیگر این است که اختلال خوردن آرام آرام به انزوای اجتماعی شخص هم منجر می‌شود و فرد مبتلا به آنورکسیا به مرور از بیرون رفتن و غذا خوردن با دوستان اجتناب می‌کند. به این‌ترتیب مبتلایان آنورکسیا که پیش از آن هم از افسردگی رنج می‌بردند، اغلب به افسردگی حاد دچار می‌شود. همین مسیر است که در نهایت ۱۰ درصد افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی را به خودکشی می‌رساند.

شروع آنورکسیا در اغلب افراد که معمولا در سنین نوجوانی هستند معمولا یا با عبارات رژیم بگیریم، لاغر شویم و جذاب باشیم شروع می‌شود یا از اختلالات روانی که پنهان مانده و شخص به دنبال بهبود آنها نرفته، نشات می‌گیرد. طوری که اکثر افراد مبتلا به آن می‌گویند گرفتن رژیم بخش بزرگی از داستان گیر کردن‌شان در چاه آنورکسیا بوده است.

افراد مبتلا به آنورکسیا برخلاف کسانی که به آنها لقب خوش‌اشتها می‌دهیم، اصلا به غذا توجه نمی‌کنند و از آن می‌ترسند! آنها چاقی، افزایش وزن، پرخوری و متناسب نبودن با تصور دیگران را نمی‌توانند نادیده بگیرند و بی‌خیالش شوند؛ انگار حساسیت به جزئیات، بخشی از وجودشان شده است.

اختلال بی اشتهایی عصبی

آنورکسیا یک نوع رژیم غذایی نیست!

همان‌طور که در بالا هم اشاره شد بی اشتهایی عصبی با کاهش قابل‌توجه و مداوم به اهمیت مصرف غذا در نهایت منجر برای کاهش وزن بدن می‌شود. اما اگرچه الگوهای غذایی محدودکننده که مشخصه اصلی این اختلال بی اشتهایی هستند بسیار شبیه به رفتارهای رژیمی است، باید به تفاوت‌های فاحش بین این دو توجه کنیم. اثرات رفتارهای افراطی ناشی از این اختلال بسیار ویران‌گرتر از هر گونه اثرات سوء رژیم غذایی است.

در حالی که ممکن است فردی برای کنترل وزنش رژیم بگیرد، بی اشتهایی عصبی اغلب تلاشی برای به دست آوردن کنترل بر زندگی و احساسات خود است. فرد مبتلا به آنورکسیا همواره در تلاش برای کاهش وزن به عنوان هدف اصلی زندگیش می‌رود به این ترتیب بیماران مبتلا به آنورکسیا کاملا به اهمیت تعادل در کاهش وزن بی‌دقت می‌شوند.

آنورکسیا و دنیای جذابیت‌های ساختگی

این اختلال را می‌توان بیماری قرن بیستم نامید؛ چون با ظهور دنیای مد و استایل شناخته شده و هنوز هر چند وقت یکبار در رسانه‌ها داستان سلبریتی‌ها و مدل‌هایی را مطرح می‌کنند که به آن مبتلا بوده، بهبود یافته‌اند یا به آن مبتلا هستند.

دانشمند هری پاتر و اختلال آنورکسیا
ایوانا لینچ، دانشمند هری پاتر تجربه خود از ابتلا به آنورکسیا یا بی اشتهایی عصبی را در کتابش بیان کرده است.

دانشمند هری پاتر، غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد

یکی از سلبریتی‌هایی که داستان ابتلایش به این اختلال را رسانه‌ای کرد و غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد، ایوانا لینچ (Evanna Lynch) است که همه او را به دانشمند هری پاتر می‌شناسند. او بعد از رسانه‌ای کردن تجربه خود از ابتلا به آنورکسیا، برای آن که نقشی ماندگارتر از دانشمند هری پاتر هم در زندگیش به جا بگذارد اقدام به نوشتن و نگارش کتابی با نام «مخالفت با شکار پروانه؛ تراژدی و شکوه بزرگ شدن» کرد و در آن از تجربه و خاطرات خود به ابتلایش به آن نوشت.

کتاب او روایت خاطرات داستان پیچیده او از زمان بلوغ تا سرآغاز ابتلایش به آنورکسیاست. او تصمیم به نوشتن این خاطرات را به آشنایی خود با نویسنده هری پاتر ارتباط می‌دهد و می‌گوید: «وقتی شنیدم نویسنده هری پاتر می‌گوید هیچ‌کس جز شما صدای شما نیست، تصمیم گرفتم صدای خودم و مبتلایان به آنورکسیا باشم.» او در این کتاب سفر نجات خود را در میان گذاشته و به همه سوالات دیگر از جمله این که آنورکسیا چیست و تاثیر آن بر سلامت جسم و روان چیست پاسخ داده است.

اما این کتاب فقط داستان تجربه ایوانا است و داستان آنورکسیا داستانی به بزرگی دنیای صنعت مد و زیبایی است. در واقع داستان آنورکسیا در عصر ما با تصاویر مدل‌هایی که از غذا خوردن برای رسیدن به استانداردهای مدلینگ خودداری کرده و بسیار تکیده و لاغر شده بودند گره خورده و مطرح شده است.

ایزابل کارو و بی اشتهایی عصبی

ایزابل کارو، مدل و چهره بین‌المللی آنورکسیا

یکی از افرادی که در جریان معرفی بی اشتهایی عصبی شناخته شد، ایزابل کارو (Isabelle Caro)، مدل و هنرپیشه فرانسوی است که با اجازه انتشار عکس بدن ویران شده خود برای کمپین تبلیغاتی ایتالیایی به نام کمپین نولیتا به افزایش آگاهی در مورد آنورکسیا، چهره بین‌المللی بی‌اشتهایی شد.

تصویری که  همزمان با شروع هفته مد از این مدل در میلان بر روی بیلبوردها و روزنامه‌ها نمایش داده شد تصویری از صورت نحیف کارو، دست‌ها و پاهایش چوب شده‌‌اش و دندان‌هایش که برای دهانش خیلی بزرگ به نظر می‌رسید بود. این تصویر در کنار شعار «نه به بی اشتهایی» با حروف بزرگ در بالای عکس به نمایش در آمد اما متاسفانه جامعه همیشه پنهان کار سریع آن را محو و نابود کرد هر چند اثر آن را نتوانست از میان ببرد. کارو در زمان انتشار تصاویرش گفته بود: «امیدوارم این تصاویر به آگاهی‌رسانی به دختران جوان در مورد خطر رژیم‌های غذایی افراطی و دستورات دنیای مد هشدار دهد.»

آمار و حقایقی در مورد بی اشتهایی عصبی

اولین گزارش‌ها بی توجهی به اهمیت خوردن غذا و ابتلا به بی اشتهایی عصبی به ۳۰۰ سال قبل از میلاد برمی‌گردد و نمونه‌های زیادی از این رفتارها در طول تاریخ وجود دارد. خارج از این شرایط، اما تا سال ۱۹۵۲ که آنورکسیا رسما به عنوان یک اختلال سلامت روان در نظر گرفته نشد به آن اهمیتی داده نمی‌شد. بنابراین از آن زمان توجه و تحقیق در مورد این اختلال بیشتر شد و نتایج و حقایق بیشتری از آن به دست آمد:

  • تقریبا ۲۰۰ هزار نفر در ایالات متحده با بی‌اشتهایی دست و پنجه نرم می‌کنند.
  • از هر ۲۰۰ زن یک نفر از بی‌اشتهایی عصبی در سطوح مختلف رنج می‌برد.
  • بی‌اشتهایی معمولا در دوران نوجوانی یا جوانی شروع می شود.
  • بی‌اشتهایی سومین اختلال مزمن شایع در نوجوانان است.
  • بی‌اشتهایی با نسبت تقریبی ۱۰ زن  به یک مرد در مردان کمتر از زنان است.
  • اکثر افرادی که با بی‌اشتهایی عصبی دست و پنجه نرم می‌کنند، در صورت درمان مناسب، تا پنج سال پس از بروز اختلال، «بهبود» را تجربه می کنند.
  • ۲۰ درصد از افراد مبتلا به بی‌اشتهایی می‌میرند.
  • نرخ مرگ و میر برای بی‌اشتهایی ۱۲ برابر بیشتر از نرخ مرگ و میر همه علل مرگ برای زنان ۱۵ تا ۲۴ ساله است.
  • مرگ ناشی از آنورکسیا معمولا به دلیل عوارض پزشکی مرتبط با خود اختلال یا خودکشی رخ می‌دهد.
بیماری دنیای مد
کمپین تبلیغاتی بر ضد بی اشتهایی با عنوان «شما یک طرح نیستید» و با شعار «به بی‌اشتهایی نه بگو»

شما یک طرح نیستید!

در سال ۲۰۱۳ هم کمپین تبلیغاتی قدرتمند دیگری بر ضد بی اشتهایی اجرا شد که در آن با استفاده از مدل‌های واقعی و همسان‌سازی تصویر آنها با طرح‌هایی که برای طراحی‌های لباس کشیده می‌شود، سعی شده بود به زنان بگویند که «شما یک طرح نیستید». این تبلیغات که با شعار «به بی‌اشتهایی نه بگو» اجرا شد، در این تبلیغات تصویر یک طرح کشیده شده صرفا برای طراحی لباس با نسبت‌های اغراق‌آمیز در کنار مدلی با همان لباس و اندازه‌های مشابه نشان داده شد.

از آن زمان به بعد این قضیه حتی منجر به شکل‌گیری تبلیغاتی بر ضد عروسک‌های باربی شد. اما نکته مهم این است که همه ما، قبل از ممنوع کردن باربی‌ها باید به دختران‌مان بیاموزیم که نباید شبیه عروسک باربی به نظر برسند و دنیای عروسک‌ها یا طراحی‌های طراحان لباس از زندگی واقعی جداست. پس اگر می‌خواهیم تعریفی برای خودمان از زیبایی داشته باشیم تعریف را با در نظر گرفتن تفاوت‌ها به تعداد افراد روی زمین ترسیم کنیم، نه تعریفی بر مبنای دنیای صنعت تبلیغات و مد و زیبایی.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

مراقب فرار روح برنج باشید!

صرف غذا در کشورهای شرق آسیایی

نام آسیا در جهان با برنج گره خورده است. اوریزا ساتیوا (Oryza Sativa)، برنجی که بیشترین میزان کشت را در جهان به خود اختصاص داده، در این قاره می‌روید و در بسیاری از زبان‌های این منطقه از جهان، «برنج خوردن» معادل با «غذا خوردن» و «خوردن» دانسته می‌شود. برنج، غذای اصلی یا نیمی از غذای اصلی بیش از یک سوم از انسان‌هاست. همانطور که گفته شد، از آنجا که تاریخچه برنج در آسیا ریشه دارد، پیوند بسیار عمیق فرهنگ‌های این منطقه از جهان با گیاه برنج کاملا معنادار است.

 حتی اگر مانند چین و هند، پایه اصلی تمدن‌­ها هم بر مبنای برنج نباشد، باز هم حضور برنج در آیین‌­ها و ساختار اجتماعی این تمدن‌­ها چشمگیر است؛ درست برعکس مالزی و سنگاپور که برنج به رشد معادن قلع و مزارع فلفل و شکر کمک کرد و بنادر بزرگ تجاری و پست‌های نظامی، شهرهای جدید در مناطق داخلی و رونق اقتصاد تحت حاکمان مالایی را بدنبال داشت.

پس برنج نه تنها به عنوان وعده اصلی غذایی مصرفی، بلکه شکل‌­دهنده اقتصاد و محیط زیست است و در زندگی مادی و معنوی آنچنان جا گرفته که از زبان، تا زندگی روزانه، ادبیات، هنر و باورهای مذهبی را تحت تاثیر قرار داده است.

روی سر عروس برنج بپاشید!

دو نمونه آشناتر برای ما ایرانی‌­ها، صحنه­‌های کاربرد برنج در زندگی روزمره هندیان است که بارها و بارها در فیلم‌­های هندی دیده‌ایم؛ صحنه‌ای که در آن عروس­‌های هندی (اهل شمال این کشور) در مراسم شادی (لغت هندی برای ازدواج)، دانه‌­های برنج را پشت سر خود می‌­پاشند.

همینطور سینی پر از برنج را دست به دست همراه داماد گرفته و سر آن را به سمت داخل آتش مقدس ازدواج کج می‌کنند تا برنج داخل آتش بریزد. این اعمال هر دو نشانه پیشکش غذا به خداوند است و در فرهنگ آشپزی گیاهی هند، برنج یکی از غذاهای اصلی است.

هندی‌ها بعد از اتمام مراسم ازدواج و قبل از ورود به خانه همسر هم، ظرف کوچکی پر از برنج را مقابل پای راست عروس می‌­گذارند تا آن را به آرامی واژگون کند. مهمانان هم در کنار برگ گل، از دانه‌­های برنج برای شادی و پاشیدن بر سر و روی عروس و داماد استفاده می­‌کنند.

در تمامی این موارد، برنج نشانه پاکی، برکت و خوشبختی است که عروس، همراه خود به خانه می‌آورد.

استفاده از برنج در مراسم و زندگی روزانه مردم آسیا
برنج یک غذای مقدس است که در مراسم ازدواج در هند کاربرد دارد

تاریخچه برنج در آسیا ؛ از بهشت تا زمین

هرچند که کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا دارای فرهنگ‌­ها و جوامع و تاریخ متفاوتی هستند، اما برنج حلقه مشترک فرهنگی مابین همه آنهاست.

آنچه مردم در این کشورها انجام می‌دهند، صرفا کشت برنج برای رفع نیازهای مادی نیست؛ بلکه آنها دست به کار خلق عادات، مراسم و افسانه­‌هایی با محوریت این گیاه شده‌اند که نسل‌به‌نسل حفظ شده است. فرهنگ برنج به عنوان میراث مشترک این نواحی، از اهمیت فوق­‌العاده­‌ای برخوردار است.

در شرق و جنوب شرق آسیا، در خصوص مبدا برنج افسانه­‌های مختلفی مطرح می‌­شود. بعضی­ از آنها که در مناطقی از اندونزی و مالزی بسیار رایج هستند، منشا برنج را جسد یک خدا یا انسانی مرده می­‌دانند و غالبا در این داستان­ها، میوه‌­های دیگر هم همراه برنج به وجود آمده­‌اند.

به عنوان مثال، در جاوای اندونزی، اعتقاد بر این است که گیاهان میوه‌­دار از جسد دختری جوان بوجود آمدند و در این بین، برنج از ناف او پدیدار شد.

همچنین، باوری در میان ژاپنی‌­ها رایج است که بر طبق اثر کلاسیک کوجیکی (Kojiki- نگاره‌­ای در مورد حوادث قدیمی) به تاریخ ۷۱۲ بعد از تولد مسیح، الهه ژاپنی به نام سوسانو (Susanoo )، اُوهُوگِتسو هیم (Ōgetsuhime) – الهه غذا- را کشت و از چشمان الهه برنج بیرون آمد.

دسته­‌ای دیگر از باروها، بر تشکر از خدای برنج متمرکز است و با آیین قربانی به جا آورده می‌­شود. ساکنان مناطق کوهستانی در جنوب شرق سرزمین اصلی آسیا و جزایر این منطقه، حیوانات اهلی مانند بوفالوی آبی و خوک را در مراسم کشاورزی قربانی می‌­کنند.

به عنوان نمونه، مردم لائو در کشور لائوس باور دارند گوشت حیوان قربانی باید به عنوان پیشکش به خداوندی تقدیم شود که به آن­ها کشت پربار برنج را هدیه داده است.

به علاوه، قدرتی جادویی به اسم مانا (mana) که در خون حیوان وجود دارد، رشد گیاه برنج را تقویت می­‌کند.

الهه برنج در اندونزی
دِوی سری از الهه‌های برنج در اندونزی است.

نوع دیگری از باورها به بهشتی بودن و از آسمان رسیدن برنج اشاره می‌­کند. در داستانی که میان قوم میائو در استان سیچوان (Sichuan) چین رایج است، گفته می‌­شود اجداد این قوم، بذر کافی را برای کاشت زمین­‌هایشان نداشتند.

آنها پرنده سبز رنگی را آزاد کردند که به آسمان پرواز کرد و به ذخیره برنج در بهشت سر زد و با بذرهای برنج و ماش به زمین برگشت. مردم منطقه میناهاسا (Minahassa) در سولاوسی (Sulawesi) اندونزی نیز از مردی گفته‌­اند که به آسمان رفت و با برنج کوبیده نشده­‌ به زمین برگشت.

او برنج را در زخم داخل پای خود پنهان کرده بود. از دیگر درونمایه‌­های مشترک مورد باور مردم این نواحی، ارواح برنج هستند.

به عنوان نمونه، لَمِت­‌ها (lamet) که برنج­کاری را به روش کشت زیر آتش در لائوس انجام می­‌دهند، مراسم‌­های مخصوص باستانی برای برداشت دارند که با دقت خاصی انجام می­‌گیرد و مفهوم روح برنج نزد ایشان مشابهت زیادی با ساکنان جزایر آسیای جنوب شرقی دارد.

آنها سعی می­‌کنند هنگام بریدن ساقه‌­های برنج به شکلی رفتار کنند که یک وقت روح برنج فرار نکند، بلکه از گوشه‌­ای از زمین شالیزار به گوشه دیگر برود.

بر این اساس، روح یاد شده از فراز زمینی به زمین دیگر پرواز می‌­کند و در نهایت به زمینی مقدس می­‌رسد که نزدیک کلبه­‌ای قرار دارد.

کشت در این زمین مقدس، قبل از باقی شالیزارها انجام می‌­شود و برنج را می‌­برند، اما جمع‌­آوری محصول به انتهای کار موکول می­‌شود. هنگام کار روی سایر شالیزارها، افراد صرفا خوشه‌­های برنج را با یک دست می­‌فشارند و برنجی را که هنوز در غلاف است جدا می‌کنند. اما نوبت که به زمین مقدس می­‌رسد، ساقه برنج را به آرامی می‌­بُرند و آن را دسته‌­دسته می­‌کنند.

فستیوال برنج
در کشورهای شرق آسیا فستیوال‌های مختلفی برای گرامیداشت برنج برگزار می‌شود.

آنها اعتقاد دارند که این دسته‌­ها محل حضور روح برنج هستند؛ برنج بدون پوست از همین دسته­‌ها گرفته می­‌شود و سال آینده برای کاشت زمین مقدس از آن استفاده می­‌کنند.

عقیده به روح برنج در کل به این صورت است که روح یاد شده بسیار حساس و مستعد آسیب دیدن است و اگر آسیب ببیند فرار خواهد کرد.

حتی در میان اقوام موندا (Munda) در مرکز هند هم این باور رایج است، همچنان که در جنوب غربی ژاپن و جزایر آمامی (Amami Islands). در ژاپن، می‌توان یکی از نمونه‌­های روح برنج را در بونگو فودوکی (Bungo Fudoki) (فرهنگ لغت استان بونگو در کیوشو -Kyushu) دید.

در این کتاب، ماجرای منطقه‌­ای به نام تانو (Tano) روایت می­‌شود که در گذشته­‌های دور، وسیع و پربار بود. کشاورزان این منطقه شالیزارهای زیادی را بوجود آوردند که محصول فراوانی می­‌داد.

اما آنها برای تفریح مُوچی (Mochi) درست کرده و از آن به عنوان سیبل هدف­گیری استفاده می‌­کردند. موچی را به کلوچه برنجی ترجمه کرده‌اند که اشتباه است.

در اصل، موچی برنج دارای گلوتن دانه کوتاهی است که بخارپز می‌­شود تا نرم شده و سپس آن را در هاونگ می‌­کوبند. از این فرایند، خمیری چسبناک بدست می‌آید که دانه­‌های برنج در آن کامل حل شده­‌اند و آنگاه از این خمیر به روش‌­های گوناگون استفاده می­‌شود. القصه، در داستان یاد شده، مُوچیِ زخمی، به شکل پرنده سفیدی درآمد و به سمت جنوب پرواز کرد. در آن سال، کشاورزان جانشان را از دست دادند و زمین­‌هایشان خراب و متروک شد.

در افسانه‌­های مربوط به تاریخچه برنج در آسیا، حیوانات مختلفی هم نقش­‌آفرینی می‌­کنند. باز هم در ژاپن افسانه‌­ای هست که می­‌گوید اولین بار یک لک‌لک حامل برنج بوده است.

در سرزمین اصلی آسیا و جزایر جنوب شرقی آن، پرنده‌­های دیگری هم در نقش مشابه فرض شده­‌اند. از جنوب چین تا آسام در هند، مردم، سگ را حامل برنج می‌­دانند.

چینی‌­های قوم هان در سیچوان می­‌گویند بدنبال وقوع سیلی بزرگ، نجات­‌یافته‌­ها از سیل، بدون محصول کشاورزی مانده بودند و مستاصل بودند تا زمانی که سگی را دیدند که می‌­خزید و از شالیزار سیل زده­‌ای بیرون آمد.

می­‌گویند دانه‌­های برنجی که به دم آن سگ چسبیده بود به اطراف پرت شد و مردم توانستند دوباره کشت برنج را از سر بگیرند.

برنج و فرهنگ غذایی
برنج در بسیاری از کشورها وعده غذای اصلی است و پیوند مشترکی بین افراد ایجاد می‌کند.

تاریخچه برنج در آسیا و تولد خدایان

در آسیای شرق و جنوب شرقی، داستان­‌هایی که در ارتباط با  روح برنج و خدایان برنج رایج است، با هم تفاوت زیادی دارد. در جاوای اندونزی، الهه برنج دوی سِری (Dewi Seri) نام دارد و آن را با اله مذکری به نام ویسنو (Wisnu) یا سدانا (Sedana) قیاس می‌­کنند.

مردم اعتقاد دارند که در زمان برداشت محصول، این دو به صورت زن و شوهر درمی­‌آیند و وقتی جوانه‌­های برنج نمایان می­‌شوند، آن را دلیلی بر باردار بودن برنج می‌گیرند.

در تایلند نمونه دیگری از همین باور رایج است که می­‌گوید الهه برنج به آلونکی می­‌رود و از او می‌­خواهند تا سال آینده موقع برداشت، همانجا بماند.

مردم قوم مونگ (Muong) ویتنام، در جشن سال نوی خود به بزرگترها و نیز به ارواح مورد احترامشان برنج تقدیم می‌­کنند. آنها در این روز، صرفا برنج نمی‌­خورند، بلکه برنج را به محصول برنج کشت شده از مزارع هم تقدیم می­‌کنند که باعث می­‌شود تقدس این محصول دوچندان شود.

در اعتقادات ژاپنی­‌ها، خدایان، الهه‌­ها یا ارواح برنج لزوما تمام مدت سال کشاورزی در شالیزارها حضور ندارند، بلکه صرفا در فصل رشد برنج حاضر می­‌شوند.

در فصل بهار، خدایان کوهستان تبدیل به خدایان زمین‌­های کشاورزی می­‌شوند و به شالیزارهای برنج سر می‌­زنند. مردم لائوس نیز معتقدند که در فصل بارانی، ارواح مارها در میان زمین و شالیزارهای برنج زندگی می‌­کنند و در فصل خشک به رودخانه‌­ها برمی‌­گردند.

خدای برنج
تصویر متعلق به خدای برنج در فیلیپین است.

بامبارازُن؛ الهه برنج در افسانه‌­های مالزیایی

در مجموع، چیزی که از بررسی باورهای مردم آسیا و آسیای جنوب شرقی در قالب تاریخچه برنج در آسیا دستگیرمان می­‌شود نشان می‌دهد طبق اعتقادات مردم، خدایان و الهه‌های برنج بودند که این محصول را به انسان‌­ها دادند و نحوه کشتش را آموختند.

در مالزی، هند، چین، تایلند، اندونزی و سریلانکا، باورهای مذهبی در رابطه با برنج وجود دارد، روح برنج از نظر ایشان غالبا مونث است و در قامت یک مادر ظاهر می­‌شود.

در افسانه قوم بورنئوی مالزی، الهه رحم و شفقت، بامبارازُن (Bambarazon) نام دارد که به مردم گرسنه برنج را هدیه داده است. افسانه قوم بورنئو را در ادامه می‌خوانید:

در زمان‌­های قدیم، انسان هیچ برنجی نداشت که گرسنگی‌­اش را با آن از بین ببرد و برای زنده ماندن ناچار به تغذیه از میوه­‌ها و گوشت حیوانات وحشی بود.

هرچند گیاه برنج وجود داشت، اما خوشه­‌های برنج خالی بودند و نمی‌­شد از آن غذایی بدست آورد. روزی بامبارازُن، الهه رحم و شفقت، زندگی سخت مردم و گرسنگی آنها را دید.

قلب او که پر از مهربانی بود به درد آمد و تصمیم گرفت به مردم کمک کند. یک روز عصر، مخفیانه به درون شالیزارها رفت و با فشار دادن بالا تنه خود با یک دست، شیر را در خوشه­‌های برنج جاری کرد.

او آنقدر به فشردن ادامه داد تا اینکه دیگر شیری باقی نمانده بود و تمام خوشه­‌ها پر از شیر شده بودند؛ بنابراین او یک بار دیگر با تمام توانش تلاش کرد و این بار ترکیبی از خون و شیر جاری شد.

حالا دیگر مردم برنج برای خوردن داشتند. به اعتقاد مردم بورنئی، دلیل سرخی و سفیدی برنج هم همین است. دانه‌­های سفید برنج همان­‌هایی هستند که از شیر بامبارُزن بوجود آمده­‌اند و قرمزها آنهایی هستند که از ترکیب شیر و خون خلق شدند.

به همین خاطر، نسل به نسل تا همین امروز در هر روستا فستیوال برداشت محصول را به یاد الهه بامبارُزن جشن می­‌گیرند. این الهه در مکتب تائوئیسم هم بسیار مهم است.

تاریخچه برنج در آسیا
کشاورزان در زنده نگهداشتن تاریخچه برنج آسیا نقش بسیار مهمی دارند.

از شالیزارهای بزرگ تا مرگ خدای برنج

در شرق و جنوب شرق آسیا، مراسم­‌ها و آیین­‌های رایج مرتبط با کشت و برداشت برنج و افسانه­‌های رایجی که ماجرای تاریخچه برنج در آسیا و پیدایش و برداشت آن را روایت می­‌کنند، کم­‌کم در حال فراموش شدن هستند.

رواج مدرنتیته و روش‌های جدید کشاورزی، ارتباط میان انسان‌ها و کشاورزی سنتی را از بین برده است و فرهنگ آیینی و شفاهی هم در حال از دست رفتن است.

در این کشورها، مرگ هر کشاورز سالمند برابر است با مرگ یک افسانه و به گوشه­‌ای رانده شدن یک مراسم و آیین.

بنابراین، اصلی­‌ترین مسئولیت، متوجه انسان‌‌شناس‌ها و فرهنگ­‌شناسان عامه است که نسبت به ثبت کردن محتوای غنی فرهنگ‌های وابسته به برنج اقدام کنند و آنها را به نسل­‌های آینده انتقال دهند.

سیاه مثل جهنم، قوی مثل مرگ و شیرین مثل عشق

داستان قهوه ترک

مردم ترکیه یک ضرب‌المثل دارند که می‌گوید: «دل نه قهوه می‌خواهد و نه قهوه‌خانه؛ دل گفتگو و دوستی می‌خواهد، قهوه بهانه است.» انگار همین بهانه کافی بود تا یکی از بهترین و معروف‌ترین قهوه‌های دنیا در ترکیه متولد شود و جای پایش را در فرهنگ و تاریخ قهوه جهان باز کند. طوری‌که حتی در یکی از فیلم‌های جیمز باند، یعنی «از روسیه با عشق»، وقتی جیمزِ افسانه‌ای به نوشیدن قهوه ترک دعوت می‌شود، آنقدر با آداب نوشیدن آن آشناست که می‌گوید: «قهوه‌ام نیمه شیرین باشد.»

از قهوه ترک هر چقدر بگوییم کم گفتیم؛ چون این نوشیدنی آن‌قدر در فرهنگ ترکیه ریشه دوانده که برایش ضرب‌المثل‌های متفاوتی دارند: «قهوه باید سیاه مانند جهنم، قوی مانند مرگ و شیرین مانند عشق باشد.» اما داستان این نوشیدنی جادویی چیست و چطور توانسته به تمام دنیا سفر کند؟

رد پای عشق روی فنجان قهوه

وقتی قهوه برای اولین بار وارد دربار عثمانی شد، خیلی زود خودش را در دل سلاطین ترک جا کرد. آشپزان سلطنتی که صرفا کارشان دم کردن قهوه بود و به اوستا قهوه‌چی (Kahveci usta) معروف شده بودند، برای سرو قهوه سلاطین ترک، مراسم مفصلی را برگزار می‌کردند و سرو قهوه ترک برای سلاطین عثمانی به قدری مهم بود که ۴۰ دستیار برای تهیه و سرو مناسب قهوه به کار گماشته می‌شدند.

اما این قهوه فقط در کاخ سلاطین عثمانی ماندگار نشد و بعدها که به نوشیدنی رایج مردم ترکیه تبدیل شد، جایش را در مراسم خواستگاری و ازدواج مردم ترکیه هم باز کرد. زنان برای پذیرایی از همسران آینده احتمالی خود در مراسم خواستگاری قهوه سرو می‌کردند و به این ترتیب، هم خانواده داماد براساس کیفیت دم قهوه، عروس را ارزیابی می‌کردند و هم خانواده عروس اخلاق داماد را با خوراندن قهوه شور به محک آزمایش می‌گذارند و البته هنوز هم این سنت‌ها در میان گروهی از مردم ترکیه رواج دارد.

اگر شیرین بود، بله! اگر تلخ بود، خیر!

اما داستان قهوه و خواستگاری فقط به خوراندن قهوه شور به داماد ختم نمی‌شود؛ قهوه برای مردم ترکیه، وسیله ابراز علاقه دختر به خواستگار هم بوده است. از نظر آنها چون قهوه شیرین نشان از رضایت عروس داشته و قهوه تلخ نشان می‌داد که او تحت تاثیر پسر و خانواده‌اش قرار نگرفته است.

فال قهوه
افسانه‌ها می‌گویند در فنجان قهوه ترک می‌توان داستان زندگی افراد را مشاهده کرد.

بله! قهوه ترک بخشی جدایی‌ناپذیر از مراسم اجتماعی و خواستگاری آن روزها و حتی اکنون در ترکیه است. اما قهوه فقط در خواستگاری‌ها اهمیت نداشت! خانواده‌های ثروتمند ترک در گذشته، اتاق‌های خاصی را فقط برای قهوه می‌ساختند. از طرف دیگر در گذشته قهوه‌خانه‌ها به مکان‌های اصلی برای جلسات کاری و معاشرت، به ویژه برای مردان تبدیل شده بودند. با این حال، این بدان معنا نبود که زنان از نوشیدن آن محروم شوند؛ بعضی از روایت‌ها می‌گویند در گذشته‌های دور، اگر مرد سهمیه قهوه روزانه را برای همسرش فراهم نمی‌کرد، زن مجاز بود از او طلاق بگیرد.

سرنوشت به روایت فنجان قهوه

فال قهوه اما فقط برای مردم ترکیه و در ترکیه نماند؛ اکنون این شیوه آینده‌گویی به قدری مهم شده است که برای آن اصطلاح آکادمیک «تاسیوگرافی» Tasseography هم در نظر گرفته شده است! در این شیوه فال‌گیری شخص باید پس از چشیدن آخرین قطره قهوه خود، فنجانش را بچرخاند و آن را وارونه کند. هنگامی که آن را برگرداند، الگوهایی ظاهر می‌شوند که شخص گیرنده فال همان‌ها را تفسیر می‌کند. فال قهوه همیشه از دسته فنجان شروع می‌شود. اگر فرد راست دست باشد از راست به چپ و برای چپ دستان از چپ به راست خوانده می‌شود.

داستان قهوه ترک

داستان قهوه ترک از کجا شروع شد؟

دو روایت در مورد ورود قهوه به ترکیه وجود دارد، اولی می‌گوید در سال ۱۵۵۴ دو مرد سوری به نام‌های «حکم» از حلب و «شمس» از دمشق به استانبول نقل‌مکان کردند و دانه‌های قهوه را به ترکیه آورده‌اند و در نهایت در ترکیه ماندگار شدند و قهوه‌خانه‌های جداگانه‌ای را در منطقه تجاری Tahtekale افتتاح کردند.

اما روایت دوم به دوره پادشاهی سلطان سلیمان برمی‌گردد؛ زمانی‌که اوزدمیر پاشا که در سال ۱۵۱۷ فرماندار یمن بود، متوجه ویژگی‌های متمایز نوشیدنی قهوه شده و آن را به استانبول آورد و به سلطان سلیمان معرفی کرد. نکته مهمی که این‌جا باید در نظر بگیریم این است که تسلط عثمانی بر یمن باعث شد که سلاطین ترک مزارع قهوه یمن را تحت کنترل بگیرند و در نهایت صادرات دانه‌های قهوه به تجارت مهمی در سراسر امپراتوری عثمانی تبدیل شود.

سلطان سلیمان به قدری مجذوب این نوشیدنی شد که کارکنان کاخ توپکاپی تصمیم گرفتند از روش جدیدی برای تهیه قهوه استفاده کنند و این‌گونه شد که عصر سلطان سلیمان عصر پیشرفت واقعی برای تاریخ قهوه ترک است.

کارگران کاخ عثمانی دانه‌های قهوه را گرفتند، آن‌ها را در هاون آسیاب کردند و سپس در ظرف مخصوصی به نام ایبریک یا همان جذوه (ظرف مسی مخروطی کوچک با دسته بلند) دم کردند، این روش دم کردن قهوه همان روشی است که امروزه هم برای تهیه این قهوه جذاب استفاده می‌شود. و به طور معمول، سرو قهوه ترک در کاخ عثمانیان به یک آیین مفصل تبدیل شده بود که با شیرینی و شربت همراه بود.

کمی بعد، با افزایش تعداد افراد حرفه‌ای، بسیاری از اوستا قهوه‌چی‌ها، قهوه‌خانه‌هایی در سطح شهر ایجاد کردند و به این ترتیب قهوه‌خانه‌ها به بخش مهمی از جامعه عثمانی و تاریخ قهوه ترک تبدیل شدند و این قهوه از کاخ‌های سلطنتی به توده مردم رسید. خیلی زود تعداد قهوه‌خانه‌های ترکیه به طور قابل‌توجهی افزایش یافت، طوری‌که در زمان سلطان مراد سوم تعداد قهوه‌خانه‌ها به ۶۰۰ کافه رسید و در شهرهای خارج از پایتخت استانبول از جمله قونیه، ماردین و به طور کلی آناتولی گسترش یافتند؛ اما ناگهان ورق برگشت.

قهوه در امپراتوری عثمانی ممنوع شد

می‌گویند دوره عثمانی زمان رشد فرهنگ مصرف قهوه در ترکیه بوده است اما همین امپراتوری، در دوره‌ای مرگ قهوه را رقم زد. قهوه‌خانه‌ها آن‌قدر در ترکیه جایگاه یافته بودند که سلطان مراد چهارم فاتح بغداد را نگران کرد. بنابراین او فرمان سلطنتی ویژه‌ای برای بستن قهوه‌خانه‌ها صادر کرد و دلیل اصلی تصمیم سلطان این بود که قهوه‌خانه‌ها به مکان‌هایی برای تجمعات سیاسی ضد دولتی و به دنبال آن نافرمانی و دامن زدن به نزاع تبدیل شده بودند. با این حال، با مرگ سلطان مراد چهارم در سال ۱۶۴۰، ممنوعیت پایان یافت.

قهوه‌خانه‌های عثمانی
قهوه‌خانه‌های عثمانی مکانی برای ملاقات و گفتگو مردم تبدیل شدند.

عصر طلایی قهوه در امپراتوری عثمانی

عصر سلطان عبدالعزیز و سلطان عبدالحمید دوم را عصر طلایی قهوه در ترکیه و امپراتوری عثمانی می‌دانند، جایی که قهوه‌خانه‌ها و فرهنگ نوشیدن قهوه به طور قابل‌توجهی در سراسر این کشور گسترش یافت. قهوه در همین دوران به خارج از امپراتوری عثمانی هم راه یافت و اصطلاح «قهوه ترک» در آن دوره در اروپا شناخته شد.

در سال ۱۶۵۷ بود که سلطان محمد چهارم از فرانسه دیدن کرد. او در این سفر دانه‌های قهوه را به شاه لوئی چهاردهم تقدیم کرد و به این ترتیب اولین آشنایی جامعه فرانسوی با قهوه به سبک ترکی هم رقم خورد. تاریخ قهوه ترکیه از این رویداد به عنوان اولین گام برای گسترش قهوه به کشورهای ثروتمند اروپایی یاد می‌کند.

قهوه و قهوه‌خانه‌های ترک

نوشیدن قهوه یکی از مهمترین آداب و رسوم اجتماعی بود که در امپراتوری عثمانی و فولکلور ترکیه رواج یافت چون در آن زمان زنان برای نوشیدن قهوه و خوردن شیرینی، به ویژه شیرینی لوکوم، یک‌دیگر را در منازلشان ملاقات می‌کردند و مردان هم در قهوه‌خانه‌ها برای بحث در مورد سیاست و بازی تخته نرد دور جمع می‌شدند و در اوایل قرن شانزدهم، این قهوه‌خانه‌ها میزبان شکل جدیدی از انتقادهای سیاسی و اجتماعی به شکل طنز یا تئاتر و موسیقی فولکلور تبدیل شدند و به این ترتیب قهوه‌خانه‌های عثمانی به نهادهای اجتماعی تبدیل شدند که مکانی برای ملاقات و گفتگو فراهم می‌کردند.

تجارت قهوه در امپراتوری عثمانی و ترکیه

در قرن شانزدهم، استانبول به مرکز شلوغی برای تجارت قهوه و همچنین بزرگترین بازار قهوه جهان، در آن دوره تبدیل شد. قهوه از کشورهای مختلف دنیا به ترکیه آورده می‌شد و اروپایی‌ها برای واردات آن به کشورشان به ترکیه می‌آمدند و این‌گونه شد که تجارت قهوه بین امپراتوری عثمانی و برزیل برای اولین بار در سال ۱۷۲۷ آغاز شد، چون امپراتوری عثمانی علاوه بر دانه‌های قهوه یمن، دانه‌های قهوه را از برزیل هم وارد می‌کردند.

انواع قهوه ترک
قهوه ترک به روش‌های مختلفی از جمله قهوه دیبک، قهوه شنی و قهوه کاروانسرایی و … تهیه می‌شود.

انواع قهوه ترک و طعم‌های متفاوت آن

این قهوه پایش را به همه دنیا باز کرده و طرز تهیه قهوه ترک در کشورهای مختلف چندان تفاوتی ندارد. اما با وجود این شباهت‌ها، قهوه سنتی به سبک ترک‌ها به روش‌های مختلفی تهیه می‌شود و همین تفاوت‌ها باعث شده انواع قهوه ترک با هم فرق کنند.

قهوه دیبک یا هونگی

این نوع قهوه دقیقا به همان شیوه دم‌آوری قهوه در زمان عثمانی تهیه می‌شود. چون برای تهیه آن در زمان ساب، قهوه در ظرفی مثل هونگ که در ترکیه به آن دیبک می‌گویند تهیه می‌شود، این نام را برای این قهوه انتخاب کردند. تفاوت این قهوه با قهوه ترک اصیل این است که دانه‌های قهوه در این روش به صورت یک‌نواخت آسیاب نمی‌شود و معمولا هم در روش سنتی این قهوه روی منقل درست می‌شود.

قهوه ترک تلخ یا میرا (Mirra)

برای تهیه این قهوه که به میرا کهوه معروف است و معمولا در شهرهای خاصی از ترکیه و کشورهای عرب از جمله سوریه و لبنان تهیه می‌شود به آن «قهوه عربی» هم می‌گویند. برای تهیه این قهوه، دانه‌های قهوه را دو بار رست می‌کنند و اسمش از معنای کلمه میرا که یک کلمه ترکی است و به معنای بسیار تلخ و تیره گرفته شده است. معمولا این قهوه را در جذوه با آب و هل درست می‌کنند.

قهوه آدانا یا قهوه ایستگاهی (Adana)

این قهوه آن‌قدر تلخ است که به آن «قهوه اسپرسو ترک» می‌گویند. تلخی این قهوه به خاطر استفاده آب کمتر در دم‌آوریش معروف است.

قهوه بنه (Menengic) یا قهوه کردی

یکی از قهوه‌هایی که منسوب به قهوه ترک است، قهوه بنه یا مننییچ کهوه است. این قهوه با میوه‌های درختی به اسم بنه که در ایران هم موجود است و به آن پسته کوهی می‌گویند، تهیه می‌شود. این قهوه با آب و شیر تهیه می‌شود. از آن‌جایی که این قهوه، با دانه‌های قهوه تهیه نمی‌شود، کافئین ندارد. این قهوه بیشتر در قونیه سرو می‌شود.

قهوه سواری یا قهوه سواره نظام (Suvari) 

روش دم کردن این قهوه مثل قهوه ترک است اما فوم کمتری دارد و معمولا در استکان‌های کمر باریک ارائه می‌شود. در مدیترانه معمولا این قهوه که طعم متفاوتی دارد با نام Tarxuzi شناخته شده است.

قهوه ختایی (Hatay)

این قهوه فقط در شیوه رستش و سرد کردن مجددش با قهوه تلخ ترک تفاوت دارد. این قهوه بیشتر در انتاکیه سرو می‌شود.

قهوه کاروانسرایی

یک قهوه عجیب‌و‌غریب دیگر که به قهوه ترک نسبت داده می‌شود، همین قهوه کاروانسرایی است. این قهوه که در آناتولی شرق محبوب است ترکیبی از قهوه، شیر، بنه، ادویه و چیزهای دیگر است و نکته جالب در مورد این قهوه این است که ترکیب و دستور ثابتی برای آن وجود ندارد.

قهوه شنی

همان‌طور که از نامش مشهود است این قهوه با جذوه روی شن داغ تهیه می‌شود. عده‌ای این روش دم‌آوری قهوه را به عربستان نسبت می‌دهند و می‌گویند مردم عربستان قهوه را روی شن‌های داغ منطقه تهیه می‌کردند. این نوع قهوه بیشتر در سواحل غربی دریایی سیاه سرو می‌شود.

دم کردن قهوه ترک
قهوه ترک در ظرفی به نام جذوه (cezve) تهیه می‌شود.

تجهیزات قهوه ترک

قهوه ترک در جذوه (cezve) تهیه می‌شود. جذوه در اندازه‌های مختلف وجود دارد. از آن‌جایی که هر ماده رسانایی، گرما یا حفظ گرمای خاص خود را دارد. حفظ حرارت قهوه در جذوه از بهترین به بدترین جنس به ترتیب زیر است:

  • نقره
  • مس
  • طلا
  • آلومینیوم
  • پلاتین
  • فولاد ضد زنگ

جذوه مسی مورد استفاده‌ترین جذوه در بین مردم ترکیه است چون تقریبا به خوبی نقره است اما قیمت آن حدود ۱۰ برابر ارزان‌تر است. این نوشیدنی جذاب در دمیتاس (فنجان کوچک با ظرفیت حدود ۸۰ میلی لیتر) و نعلبکی سرو می‌شود.

آداب نوشیدن قهوه ترک

برای نوشیدن درست قهوه ترک طبق اسلوب اصلی آن باید قهوه شناور را به آرامی از سطح به سمت پایین فشار دهید. هرگز نباید قهوه ترک را هم بزنید تا مبادا تفاله‌های قهوه ته جذوه ته بگیرد.

مهم است که حدود چهار دقیقه قبل از نوشیدن قهوه صبر کنید تا به اندازه کافی خنک شود تا طعم آن را بهتر تجربه کنید. بسیاری از افرادی که عادت به نوشیدن این نوع قهوه ندارند بلافاصله پس از آماده شدن قهوه را مصرف می‌کنند. این باعث بلعیدن لایه شناور تفاله قهوه می‌شود که بسیار ناخوشایند است. و البته بهتر است قهوه ترک را در عرض ۱۰ دقیقه بعد از آماده‌‌سازی بنوشید تا قهوه‌تان بیش از حد تلخ نشود.

اگر می‌خواهید طعم‌های متفاوتی از قهوه ترک را امتحان کنید، می‌توانید برای کم کردن تلخی آن علاوه بر شکر به آن ادویه‌هایی مثل هل، دارچین و میخک هم اضافه کنید. برای شیرین کردن قهوه ترک هم باید همیشه شکر را در حین آماده‌سازی آن برای سرو به قهوه اضافه کنید. شکر را نباید بعدا در فنجان اضافه کرد؛ چون هم زدن شکر که برای حل شدن آن در قهوه صورت می‌گیرد، باعث می‌شود تفاله‌های قهوه در ته آن جمع شود و در نتیجه دم‌کرده‌ای بسیار گل‌آلود داشته باشید.

قهوه ترک معمولا با لوکوم (یک شیرینی ترکی) سرو می‌شود. خرافاتی رایج در بین مردم ترکیه وجود دارد که می‌گوید اگر میهمان بعد از نوشیدن قهوه، لوکومش را بخورد به این معنی است که از نحوه پذیرایی راضی بوده و اگر نخورد به این معنی است که از میزبان رضایت نداشته است.

سوالات رایج در مورد قهوه ترک

قهوه ترک چه طعمی دارد؟

این قهوه مثل اسپرسو تغلیظ شده است و طعم تلخ و شیرینی دارد. معمولا به این قهوه شکر اضافه می‌شود تا شیرین شود.

فواید قهوه ترک چیست؟

قهوه ترک فواید زیادی دارد و از آن‌جایی که قهوه در کل حاوی ترکیبات مفیدی است می‌تواند از مغز شما در برابر بیماری‌های عصبی خاص محافظت کند. این قهوه همچنین می‌تواند از افراد در برابر دیابت نوع دو و بیماری‌های قلبی محافظت کند. نه تنها این، بلکه می‌تواند از سرطان کبد هم جلوگیری کند، خطر افسردگی و غیره را هم کاهش دهد. به طور کلی می‌توان گفت فواید متعدد قهوه ترک می‌تواند تضمین کند که شما سلامت بمانید.

چرا کنار فنجان قهوه ترک آب می‌گذارند؟

خرافات‌های زیادی در خصوص قرار دادن آب در کنار قهوه ترک وجود دارد که یکی از آن‌ها می‌گوید اگر مهمانی که برایش قهوه ترک سرو می‌کنند اول قهوه را بنوشد و بعد آب را یعنی سیر بوده و اگر اول آب را بنوشد، یعنی گرسنه است. با این حال، دلیل واقعی این‌که در کنار این قهوه آب می‌آورند این است که طعم غذایی را که اخیرا مصرف کرده‌اید، پاک کنید تا طعم قهوه را کاملا متوجه شوید. اما نکته مهم این است که برخلاف تصور رایج، آبی که با قهوه سرو می‌شود باید در ابتدا و قبل از نوشیدن قهوه نوشیده شود.

قهوه ترک چقدر کافئین دارد؟

یک فنجان از این قهوه جذاب حاوی ۸۴ میلی‌گرم کافئین در هر ۱۰۰ میلی‌لیتر (۲۵ میلی‌گرم در هر اونس مایع) قهوه است.

قهوه ترک؛ عربیکا یا روبوستا؟

قهوه ترک از دانه‌های قهوه عربیکا تهیه می‌شود. ترک‌ها قهوه‌های برشته‌شده بسیار تیره را ترجیح می‌دهند و همین برشتگی این قهوه است که به تلخی آن می‌افزاید.

آیا می‌توان تفاله‌های قهوه ترک را نوشید؟

نه! بهتر است ته قهوه را نخورید چون نوشیدن قهوه ته فنجان معمولا برای اکثر افراد ناخوشایند است، با این حال اگر به طور تصادفی این کار را انجام دادید هم نگران نباشید؛ چون این تفاله قهوه برای سلامتی شما مفید است. تحقیقات در مرکز مطالعات آمریکای لاتین دانشگاه واندربیلت اخیرا کشف کرده‌اند که تفاله‌های قهوه مصرف‌شده سرشار از ویتامین‌ها، مواد معدنی و آنتی‌اکسیدان‌ها هستند.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

همه چیز درباره ارتباط گیاهخواری و فمینیسم

وگان

برای بررسی رابطه گیاهخواری و فمینیسم ، می‌توانیم به حدود یک دهه قبل سفر کنیم. زمان: سال ۲۰۱۲؛  مکان: چین؛ کارفرما: مک دونالد؛ موضوع: تبلیغ همبرگر ۱۰۰% گوشت.  

– عروس و داماد چینی در میان شادی حضار، از خانه بیرون می‌­آیند. مرد راوی داماد را اینطور توصیف می‌کند:«مثل یک مرد واقعی».

– تصویر کات می‌­خورد و این بار اتوبوسی نسبتا شلوغ و پاشنه‌های بلند کفش خانمی جوان کادر را پر می‌کند. زن، سهوا پا روی پای مردِ پشت سرش می­‌گذارد که از میله اتوبوس آویزان است. مرد، لبخندی با چاشنی نیشخند را به زن تحویل می‌دهد.

– صحنه بعد، زنی با تردید از همسرش می‌خواهد لباس امروزش را انتخاب کند و مرد با اشاره انگشت به یک لباس، تکلیف زن را روشن می‌کند.

– در انتهای تیزر تبلیغاتی، مردی پشت پیشخوان یک رستوران نشسته و با لذت همبرگری را گاز می‌­زند. تصویر، روی او ثابت و شعار روی صفحه ظاهر می‌شود: «۱۰۰% مردانه؛ ۱۰۰% گوشت گاو». موضوع تیزر مشخص است؛ چنگ زدن به کلیشه‌های رایج مردانه، برای تشویق مردان جوان چینی به خوردن گوشت!

البته این تبلیغ رگه‌­هایی از حقیقت را در دل خود دارد. هرطور حساب کنیم تعداد مردان وگان­ دنیا کمتر از خانم­‌هاست (۲۰% به ۸۰% در ایالات متحده).

آن دسته از مردانی هم که قدم در راه وگان شدن می‌­گذارند، از خط قرمزی در دنیای مردانه عبور می­‌کنند که باید عواقبش را قبول کنند؛ از نظر برخی همجنسان این مردان، کنار گذاشتن گوشت از رژیم غذایی، رفتاری زنانه تلقی می‌شود، درحالیکه خوردن گوشت برای داشتن عضلات قوی مردانه و ذهن چابک ضروری است.

یک بشقاب مردانگی

این مرزبندی­‌ها به قدری ریشه­‌دار است که با وجود تبلیغ وگانیسم توسط اینفلوئنسرهای مرد، گرایش آقایان به این سبک زندگی بسیار پایین‌­تر از زنان است. برخلاف زنان وگان که با اشتراک­‌گذاریِ عکسِ وعده­‌هایِ غذاییِ سرشار از فیبر و میوه لایک و کامنت بیشتری دریافت می­‌کنند، مردان وگان همچنان برای اثبات بی‌خطر بودن این الگوی غذایی، به کلیشه­‌های امتحان پس داده دنیای مذکر متوسل می­‌شوند.

می‌پرسید چطور؟ اجازه دهید حساسیت موضوع جنسیت و غذا را بهتر بیان کنیم. حتما شما هم چنین عکسی را بارها مشاهده کرده‌اید؛ مردی یک ظرف سالاد را در دست گرفته اما پیراهنش را درآورده تا عضلاتش را به نمایش بگذارد؛ یا مردی در میان وسایل بدنسازی یک باشگاه ورزشی، میان‌وعده گیاهی‌اش را میل می‌کند و در کپشن­ پست­ هم تاکید می­‌کند که با رژیم جدید غذایی­­‌اش مشکلی ندارد؛ انگار انتظار می‌رود که مشکلی در میان باشد!

از طرفی، می­‌دانیم که مردان به طور سنتی «نان­‌آور» خانواده توصیف شده‌­اند و در تاریخ تمدن، مردی که توانایی بدست آوردن گوشت برای سیر کردن خود و خانواده­اش را داشته، جایگاه بسیار بالاتری را نسبت به سایر هم‌جنسانش پیدا می‌­کرده است.

دلیلش هم ساده است؛ عمل شکار همیشه با خطر همراه بوده و مردان باید جانشان را  کف دست می‌­گرفتند تا جایزه بزرگ، یعنی گوشت را، بدست بیاورند. جک لندن (Jack London)، نویسنده مشهور آمریکایی، همین موضوع را درونمایه داستانی به نام «کیش» (Keesh) قرار داده است.

قهرمان داستان پسربچه‌­ای اسکیمو به همین نام است که با مادرش در قبیله‌ای زندگی می­‌کند. مردان قبیله هرچند وقت یکبار به شکار خرس می‌­روند و گوشت آن برحسب اهمیت و جایگاه هر مرد بینشان تقسیم می‌­شود. کیش، پدر خود را از دست داده است و به او و مادرش گوشت کم، پر از استخوان و مانده می‌­رسد. بنابراین، پسر نوجوان به این وضعیت اعتراض می‌­کند و سپس، به تنهایی راهی شکار خرس می­‌شود. برخلاف انتظار همه، او با زیرکی موفق به شکار می­‌شود و مردان ریش­‌سفید را به تحسین لیاقت خود وا می­‌دارد.

آنچه لندن گفته داستانی تخیلی بود که از ذهن او سرچشمه می‌گرفت، اما انسان­‌شناسی مانند ماروین هَریس (Marvin Harris) در مطالعه مستند خود بر تاریخ بشری، پروتئین را یکی از اساسی­‌ترین عناصر شکل­‌دهنده فرهنگ­‌های انسانی و از دلایل عمده درگیری بین قبایل و ملت­‌ها می­­‌داند.

مطالعه فرهنگ غذایی برخی کشورها مثل برزیل و فرهنگ گوشتخواری آن نشان می‌دهد که خوردن گوشت به سبکی غذایی و نوعی هویت ملی یک ملت تبدیل شده است، یا شگفت‌انگیزتر اینکه در برخی جوامع به طور سنتی گیاهخوار مثل هند، فرهنگ غذایی گیاهخواری هندی در حال دگرگون شدن و استقبال از گوشت رو به افزایش است.

گوشتخواری
گوشتخواری تا سالها با باورهای مردانه گره خورده بود و مرد قدرتمند عضلانی، با گیاهخواری میانه‌ای نداشت.

اما کجای این مسیر تاریخی الگوهای تغذیه زنان و مردان آنقدر متفاوت شده که امروزه گرایش به یک رژیم غذایی مثل وگانیسم، انتخابی وابسته به جنسیت تلقی می‌شود؟ رابطه گیاهخواری و فمینیسم تا چه اندازه عمیق و قابل تامل است؟ به نظر می‌­رسد ما برای غذا خوردن هم مثل خیلی امور دیگر، با دسته‌­بندی‌­ای قراردادی از ارزش‌ها روبرو هستیم. به این مسئله از دو بعد باید نگاه کرد؛ یکی در بعد زبان، و دیگری در طبقه‌بندی غذاها.

تقاطع گیاهخواری و فمینیسم

در ذهن جنسیت­‌زده جوامع، برای اشاره به مردان وگان­، از اصطلاحات تحقیرآمیزی مانند «سویاخور» (soy boys) استفاده می‌شود که معنی ضمنی ضعیف و فاقد ویژگی‌­های مردانه (در واقع زن و زنانه بودن) را دل خود دارد. این برچسب­‌زنی که مستقیما ارتباط جنسیت­‌ها و خوراک را هدف قرار می­‌دهد، در اردوگاه مردان گوشتخوار، اسم رمزی است برای جدا کردن صف خود از هر آنچه ضعیف و زن‌­مآبانه است. نمونه بارزی از هویت­‌انگاری میان مرد/زن بودن و غذایی که مصرف می­‌کنیم.

اما به جز تفکرات قالبی رایج مردانه در ارتباط با مفاهیمی چون غذا، قدرت، مردانگی و برتری، صنعتی شدن جوامع نیز به شکاف بین دو جنس و سلایق مختلف غذایی­‌شان دامن زد؛ به این شکل که طبقه‌بندی جدیدی از غذا را برحسب جنسیت دست و پا کرد.

پس از انقلاب صنعتی، یعنی از قرن نوزدهم به بعد، در ایالات متحده حضور زنان در اجتماع و پرداختن آنها به تفریحاتی مثل رستوران­‌گردی رایج­‌تر شد. این زمان، مصادف شده بود با آغاز به رسمیت شناختن شخصیت و استقلال زنان که بنا به شرایط روز از خانه­‌دارهای مطلق تبدیل به کارگر شده بودند و در جامعه حضور داشتند. دسترسی بانوان به منابع مالی، امکان تفریحات مستقلی مثل غذا خوردن بیرون منزل را برایشان فراهم کرد و دسته جدیدی از مصرف‌کنندگان را شکل داد. رستوران‌دارها، نویسندگان کتاب‌­های آشپزی، مجلات و ستون­‌نویس­‌های روزنامه­‌ها به فکر افتادند تا فضاها، خدمات و کالاهای مناسب زنان را ترویج کنند.

در نتیجه، مکان­‌های فیزیکی مخصوص برای غذاخوری و وقت گذراندن بانوان با دوستان و همکاران مونث تاسیس شد. این غذاخوری‌­ها منوهایی سبک و بدون الکل داشتند، مردان اجازه ورود به آنها را نداشته و حتی در اوایل قرن بیستم برای اشاره به غذاهای زنانه از کلمه dainty استفاده می­‌کردند؛ یعنی خوراک ظریف و زیبا، اما شکم پُر کُنی که انسان را سیر نمی­‌کند.

نمونه این غذاها نیز انواع سالاد، ماهی با سس سبک، پنیر محلی، ژله­‌های رنگارنگ یا سالادهای میوه‌­ای بودند که با مارشمالو، نارگیل رنده شده و گیلاس ماراسچینو (maraschino) تزیین می‌­شدند. به علاوه، دسرها و شیرینی‌جاتی که از خامه زده شده، کیک و بستنی داخل‌شان استفاده شده بود جزو جدانشدنی علاقمندی‌­های خانم­‌ها بودند.

وجه دیگر رابطه گیاهخواری و فمینیسم ، خود را در چهاردیواری منازل به رخ می‌کشید. با وجود مد شدن مصرف مواد غذای­ی‌ای مثل کینوا، توفو، کلم سبز و آووکادو، همچنان دسته‌­بندی­‌های جنسیتی، گروهی از این مواد غذایی را زنانه و گروهی را مردانه می‌دانند. زنان و مردان نیز به طور ناخودآگاه از این تفاوت‌ها آگاه هستند و در بازی انتخاب شریک هم آن را وارد کرده‌اند.

گیاهخواری و زنان
با رواج بیشتر وگانیسم، احتمال دارد مردی بخاطر داشتن زنی گیاهخوار در کنارش، رژیم غذایی­‌اش را تغییر دهد.

اکوفمنییسم و آرزوی برابری

تامین انرژی از منابع پروتئینیِ حیوانی از دلایل اصلی مردان و زنان برای خوردن گوشت است. اما نیاز بدن مردانه و زنانه به انرژی چقدر متفاوت است؟ بررسی‌­ها نشان می‌دهد که این تفاوت چندان هم زیاد نیست (از ۲۰۰۰ تا۳۰۰۰ کالری برای مردان، تا ۱۶۰۰ تا ۲۴۰۰ کالری برای زنان در روز). پس چرا عموم اینگونه فکر می‌کنند که نیاز مردان به گوشت بیشتر و لازم است؟

واقعیت این است که نقش‌های جنسیتی و کلیشه‌ها به تدریج در ذهن افراد یک جامعه شکل می‌گیرند و سرنوشت رابطه گیاهخواری و فمینیسم را تعیین می‌کنند؛ هرچند امروزه تعداد افرادی که رو به گیاهخواری و وگانیسم می‌آورند و از گوشت دوری می‌کنند روزبه‌روز بیشتر در حال افزایش است، اما هنوز افسانه‌ای دیرپا در برابر تغییر عادت گوشتخواری مردان وجود دارد.

این افسانه می‌گوید «گوشت برای بدن مرد لازم است». تحقیقات علمی نشان می‌دهد میزان نیاز روزانه پروتئین در مردان ۵۶ گرم و در زنان ۴۶ گرم است؛ از این لحاظ تفاوت چشمگیری وجود ندارد. اما کلیشه مردانگی و گوشت به این صورت کار می‌کند که گوشت با پروتئین و پروتئین با قدرت و قدرت با مرد گره خورده است.

در همین راستا، لازم است باورهای ذهنی قدیمی به چالش کشیده شوند، کاری که مستند «Game Changers» در سال ۲۰۱۹ پیشگام انجام آن در ابعاد وسیع بوده است. در این مستند سه مرد ورزشکار حضور دارند که غذاهای وگان را برای مدتی امتحان کرده و تاثیر آن را بر قدرت و وضعیت جسمی‌شان می‌سنجند

در این بین، انگیزه‌های زنان برای پیوستن به وگانیسم ریشه­‌های عمیق‌­تری دارد که به دیگر حرکت‌­های برابری‌خواهانه تاریخ مرتبط است. وگانیسم از زمان تاسیس اولین ارگان رسمی خود در سال ۱۹۴۴، در طول مسیر با جنبش­‌هایی مثل فمنیسم، حقوق حیوانات، حقوق کودکان، طرفداران محیط زیست، هواداران برابری نژادی و اقلیت­‌ها، حقوق مهاجران و کارگران و غیره، اشتراکاتی پیدا کرده است.

یکی از انشعابات فمنیسم به نام اکوفمنیسم (ecofeminism) نیز به طور خاص مسئله زنان و محیط زیست را در دست بررسی دارد. این مطالعات بینارشته‌ای، یک تئوری فلسفی و سیاسی و جنبشی است که دغدغه‌های اکولوژیکی را با انواع فمنیستی ترکیب کرده، هر دو را نتیجه تسلط فرهنگ پدرسالارانه بر جامعه می‌­داند.

در این ارتباط می‌توان به صاحب نظرانی مثل کارول جِی. آدامز (Carole J. Adams) نویسنده کتاب‌های متعددی از جمله «سیاست‌های جنسیت‌محور گوشت»، «هرزه­‌انگاری گوشت»، «زمین»، «زندگی یک وگن» و «اکوفمنیسم؛ تقاطع فمنیسم و حقوق سایر حیوانات» اشاره کرد.

او مسائلی مانند خشونت‌های خانگی، ضرب و شتم، تهدید و تنبیه روانی، فیزیکی و مالی، هرزه‌انگاری، سوءاستفاده‌های جنسی و سرکوب زنان را نتیجه سیستمی می­‌داند که قبل از آن، روی حیوانات امتحان شده و سپس به تمام اقشار ضعیف‌تر جامعه گسترش پیدا کرده است. اینجاست که گیاهخواری و فمینیسم بار دیگر با هم تلاقی پیدا می‌کنند.

اینکه درک اکوفمنیست‌ها از این مسئله تا چه اندازه درست است موضوع بحث ما نیست و تنها راوی باورهای آنها در این زمینه هستیم. آنها فهم مسائل زنان را بدون در نظر گرفتن محیط زیست غیرممکن می‌دانند و در اعماق بررسی‌های خود به دنبال از میان برداشتن دوگانه‌انگاری انسان‌ها با هم (مثلا مذکر و مونث، سفید و نژادهای دیگر)، و اصلاح روابط میان انسان و محیط زیست هستند.

دیدگاه اکوفمنیستی، این دوگانه‌انگاری‌ها را مشکل‌آفرین و موجب شکل‌گیری تصوری ثابت از هویت هر فرد می‌داند. در نتیجه این وضعیت، ارتباط میان افراد زن و مرد و انسان و محیط زیست از هم گسسته شده، درد و رنج افراد متعلق به یک گونه نادیده گرفته می‌شود و یکی بر دیگری ترجیح داده شده است. بر همین اساس گیاهخواری و فمینیسم رابطه‌ای انکار ناپذیر پیدا می‌کنند.

جنسیت و غذا
زنان گیاهخوار همیشه تایید و تشویق اجتماع را به همراه دارند و بسیاری از مردان میانه‌ای با بیان گیاهخواری‌شان در فضای عمومی ندارند.

مثلث آزادی زنان، حیوانات و محیط زیست

مدافعان حقوق حیوانات می‌گویند از بسیاری لحاظ رفتار انسان‌ها با حیوانات مصداق ستم است و این تفکر، یکی از پایه‌های ارتباط گیاهخواری و فمینیسم است. بازهم به طور اخص، این حیوانات ماده هستند که در صنعت دامداری مورد بهره‌کشی و استثمار قرار دارند. بارداری‌های مصنوعی و پی‌درپی گاوهای ماده برای تولید شیر و گوساله‌های بیشتر، جدا کردن گوساله‌ها ظرف یک روز بعد از تولد از مادر و اعمال مشابهی که در مرغداری‌ها و مزارع پرورش خوک و حیوانات دیگر رایج است، در جوامع انسانی خود را در قالب محدودسازی زنان به شیوه‌های مختلف نشان داده است. به عنوان مثال، در جلوگیری از دستیابی به وسایل پیشگیری از بارداری یا بارداری اجباری، ازدواج در سنین کودکی، صنعت هرزه‌نگاری و تبلیغات و حتی زبان روزمره جامعه. زنان، کالاانگاری شده و همانند حیوانات که از آنها به مقاصد خاصی استفاده می‌شود، در تبلیغات و صنایع و تجارت‌های پرسود استفاده می‌شوند. از این لحاظ، فمنیسم و وگانیسم می‌توانند دایره گسترده‌ای از شفقت را برای پرداختن به تمام ستم دیده‌ها شکل بدهند. کارول آدامز در کتاب «سیاست‌های جنسیت‌محور گوشت»، به شیوه‌های بیگانه‌سازی افراد اقلیت توسط سیستم مسلط  هم اشاره می‌کند.

آدامز می‌گوید با ندیدن فرد (زن، حیوان) به عنوان شخصی با نیازهای خاص و میل به زندگی، فرد قطعه‌قطعه می‌شود و فرض اینکه کل بدن او در رنج است، محلی از اعراب ندارد. او در نهایت مصرف می‌شود؛ یا مثل حیوانات به شکل واقعی، یا مثل زنان به شکل دیداری. در کتاب یاد شده، آدامز حیوانات را «مرجع غایب» (absent referent) صنعت دامداری می‌داند. چنانکه در گوشتخواری، حیوانات به لحاظ مفهومی ناپدید شده‌اند و وقتی ما گوشت مصرف می‌کنیم، دیگر خود را در حال خوردن یک گاو یا بره نمی‌بینیم؛ بلکه آن جسم مرده را مجددا مفهوم‌پردازی کرده و با اسامی‌ای مثل بیف، همبرگر، بیکن، فیله، اسکالوپ و از این قبیل یا به صورت مزه‌دار شده مصرف می‌کنیم. در نتیجه، چون خشونتِ عمل گوشتخواری پشت مفاهیم جدید پنهان شده، مصرف گوشت، هم عادی‌سازی و هم طبیعی‌سازی می‌شود.

«پارادوکس گوشت» (Meat Paradox)، پارادوکسی که بر اساس آن، فرد «حیوانات را دوست دارد، اما گوشت هم می‌خورد».

به همین منوال، تصاویری که رسانه‌ها (در قالب عکس و گرافیک و میم و غیره) از زنان و بدن زنانه ارایه می‌دهند، در اصل تصویر کردن حیوانات ماده و زنان در جایگاه هم و نوعی جنسی‌سازی حیوانات است. به عنوان نمونه، ماده گاوی که در تبلیغ پنیر روی صحنه می‌رقصد و آرایش به چهره دارد. این تصویرسازی‌ها شاید برای تخفیف ناراحتی‌ای است که از فکر کردن به خوردن موجودی سابقا زنده داریم. زیرا یکی از بهترین روش‌ها برای طبیعی‌سازی عملی در جامعه، دگرگون کردن محتوایی آن در ذهن مخاطبان است. در ارتباط با لبنیات یا گوشت، خندیدن و جوک‌سازی با درونمایه تحریک‌آمیز از حیوانات می‌تواند گوشتخواری را طبیعی و تلطیف کند.

در جریان رابطه گیاهخواری و فمینیسم ، فرهنگ جنسیت‌محور صنعت گوشت، خود را با ترسیم حیواناتِ خوشحال و خندان روی بسته‌بندی‌های مواد غذایی هم متجلی می‌کند؛ گویی می‌خواهد بگوید حیوانات از اینکه خورده شوند راضی‌اند، و حتی خود ما را می‌فریبند تا این کار را انجام بدهیم. به عنوان نمونه، در تصوبر گاوی با مژه‌های بلند که روی دو پایش ایستاده، نوعی فریبندگی و اغوا وجود دارد.

وگانیسم و انتخاب‌های غذایی ما

ارتباط میان جنسیت و محرومیت از حقوق و پوشش درمانی و بیمه، درونمایه دیگری است که آدامز با بررسی وضعیت زنان شاغل در کشتارگاه‌ها و کارخانه‌های بسته‌بندی محصولات گوشتی بدان پرداخته است. این زنان اکثرا اهل کشورهای آمریکای جنوبی هستند و به صورت دوره‌ای در آمریکا به کار گرفته می‌شوند. کارگران بی‌نام و نشانی که نمی‌توانند اعتراضی به شرایط شغلی خود داشته باشند، زیرا حضورشان قانونی نیست و از طرفی، نیاز مبرم به منابع مالی آنان را وادار به پذیرفتن کار در این مکان‌ها کرده است.

زنان مهاجر، به علت ساعت‌های متمادی ایستادن در یک فضای محدود و انجام بسته‌بندی، دچار سندروم تونل دست (سندروم تونل کارپال) و مشکلات مشابه دیگر می‌گردند، ولی شکایتی از دستمزد پایین و شرایط بهداشتی کار ندارند.

به باور آدامز، کشتارگاه‌ها ترکیبی از چرخه درهم تنیده انقیاد برحسب نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی و گونه هستند. سرعت بالای کار در آنها سبب می‌شود تا فرد فرصت فکر کردن به رنج حیوان را نداشته باشد و بعد از مدتی به رویه کاری خود عادت کند. امری که در خصوص مردان شاغل در این مکان‌ها نیز به همان اندازه صادق است.

در سویه دیگر این ماجرا، آدامز به بحث ارتباط میان آزارهای روانی زنان و حیوانات می‌پردازد. به عنوان نمونه، او از زوج‌هایی نام می‌برد که فرزندان یا حیوانات خانگی مورد علاقه زنان را به عنوان ابزاری برای تهدید آنها به سکوت در برابر خشونت یا تسلیم به خواسته‌هایشان استفاده می‌کنند.

در این حالت، فرد سلطه‌جو، زن را در بیم و امید دایمی نگه می‌‌دارد و تهدید به آسیب رساندن یا حتی کشتن فرزند یا حیوان مورد علاقه‌اش می‌کند. همینطور مردانی که زنان یا کودکان را ضرب و شتم می‌کنند، عموما سابقه ضرب و شتم حیوانات را نیز دارند. هدف از این کار، کنترل و ایزوله‌سازی قربانی است. می‌بینید؟ در مطالعه رابطه جنسیت و غذا می‌توان تا این اندازه عمیق شد!

فمنیسم و گیاهخواری
دنیا در حال تغییر است و باورهایی که غذاهای پروتئینی را خاص مردان معرفی می‌کرد، در حال کمرنگ شدن است.

به عقیده کارول آدامز، راه‌حلی که اکوفمنیسم در سطوح مختلف برای حل مشکلات تعاملی میان دو جنس و انسان و طبیعت ارایه می‌دهد، کاربرد همدلی و شفقت به عنوان روشی برای زندگی است؛ به نحوی که بپذیریم شفقت صرفا در مرزهای تعاملات انسانی متوقف نمی‌شود، بلکه می توان آن را در مواجهه با سایر موجودات هم به کار برد.

درک ارتباط به هم پیوسته اعضای جامعه با هم و اصلاح باورهای سنتی جامعه پدرسالارانه شاید موجب نجات سیاره زمین از نابودی شود تا به بیان آدامز، نه تنها رنج حیوانات و استثمار کره زمین را پایان ببخشیم، بلکه به خلق دنیایی بهتر کمک کنیم. در نهایت، مسله عدالت اجتماعی، الزاما عدالت برای حیوانات و محیط زیست را هم دربرمی‌گیرد و نیازمند همکاری فعالان از طیف‌های مختلف فمنیسم و حقوق حیوانات است.

دنیا در حال تغییر است؛ مرزهای جنسیتی که غذاهای پروتئینی را خاص مردان معرفی می‌کرد، در حال کمرنگ شدن و رابطه گیاهخواری و فمینیسم هم در حال دگرگونی است. چه مردانی که به خاطر محیط زیست، سلامتی بدن، حمایت از حقوق حیوانات و مبارزه با نظام سرمایه‌داری به وگانیسم روی می‌آورند، چه زنانی که به دلایل ساده‌تری مثل دلسوزی برای حیوانات و میل به حفاظت از آنها و طبیعت این کار را می‌کنند؛ هر دو یک هدف دارند.

 البته مقاومت در اردوگاه مردانه سخت‌تر است و کلیشه‌هایی که در خصوص مرد گیاهخوار یا وگان وجود دارد، بشدت با باورهای سنتی از مردانگی، قدرت و بدن قوی درهم تنیده است. گویی گوشتخواری آخرین سنگری است که نباید سقوط کند!

گیاهخواری در هند و رد پای باورها روی سفره غذا

مردمی که کنار رود گَنگ برای غسل و دعا جهت ارواح درگذشتگانشان جمع شده‌اند، سادوهای تارک دنیا که با حداقل پوشاک و دارایی روی تکه پارچه‌­ای مشغول تماشای جهانند، بازارهای شلوغ و پر از جمعیت، ساری­‌های رنگارنگ زنان سیاه چرده، کیسه‌­های ادویه‌ خوش‌رنگ و فروشنده‌­های غذای خیابانی، همه این تصویرهایِ تکه­‌تکه، باور ما را از هندوستان شکل داده­‌اند؛ کشوری که علاوه بر همه این‌­ها، به جا دادن بیشترین تعداد گیاهخواران در مرزهای خود مشهور است. گیاهخواری در هند بیشتر از آنکه راهی برای حفظ سلامت باشد، در خدمت باورهای مذهبی و سنتی است. اینکه چرا در این کشور، مصرف بسیاری از انواع گوشت و در عین حال وگانیسم تابوست را در ادامه برای‌تان توضیح خواهیم داد.

اگر گیاهخوارهستید، خوش‌آمدید

در کنار رنگ‌­ها، بوها، طعم‌­ها، ترکیب‌­ها و مذاهب و فرقه‌ها، خود را مهمان یک هندی فرض کنید. غذا ممکن است در سینی‌­هایی که به آن تالی (Thali) می‌­گویند، با کاتاراهای (Katara) رنگارنگ دور تا دورش، یا روی برگ درخت موز مقابلتان گذاشته شود. مزیت تالی این است که مهمان می­‌تواند بسته به ذوق و میل خودش، تکه نانش را در هر کاتارا بزند و نوش ­جان کند.

حال اگر در هر یک از ایالت‌­های پنجاب، راجستان، هاریانا، گجرات یا مادهایا پرادش باشید، تالی شما به احتمال ۹۰ درصد گیاهی است و در کاسه­‌های فلزی دورچین، موتر پنیر (Mutter Paneer)، چُولی (Chole)، دال زرد (Yellow Dal)، سمبوسه سبزیجات، ماسور دال (Masoor Dal)، آلو گُبی (Aloo Gobi) و مانند اینها ریخته‌­اند.

می­‌گویند دست‌کم یک سوم جمعیت یک میلیارد و ۴۰۶ میلیون نفری هند گیاهخوار هستند؛ صحبت از ارقامی بین ۲۷۰ تا۴۰۰ میلیون نفر است.

صحبت از این است که ادیانی مانند هندوییسم، بوداییسم و جِنیسم (Jainism) که قدمتی به اندازه شش تا هفت قرن قبل از میلاد مسیح دارند، خوردن گوشت را برای پیروان خود منع کرده‌اند. ترک گوشتخواری با پرهیزکاری و عبودیت ارتباط مستقیمی دارد؛ در هند گاو حیوانی مقدس است که بارها در مستندها آن ها را بصورت انفرادی یا گله‌ای وسط شهرها و در حال ایجاد اختلال در ترافیک دیده‌ایم و هندوان را به خاطر احترام به حیات دیگر موجودات و مهربانی با حیوانات تحسین کرده‌­ایم.

از این لحاظ هند در تقابل با برزیل مرکز گوشتخواری دنیا قرار دارد.

آمار گیاهخواران در هند
طبق آمارها چیزی بین ۲۰۰ الی ۴۰۰ میلیون از هندی‌ها گیاهخوار هستند.

این تمام ماجرا نیست!

باورش سخت است، اما تمام این تصاویر کلیشه‌­ای در ذهن، بازگوکننده حقیقت جامعه هند نیستند. محوریت گیاهخواری در این شبه قاره کهن، نه دقیقا رفاه حال حیوانات، محیط زیست یا سلامتی جسمی، بلکه بیشتر وسیله‌­ای جهت دستیابی انسان به مراتب بالای معنوی و سپس جای گرفتن در یکی از کاست‌­ها (Caste) بوده است. در این کشور، جنسیت با انتخاب رژیم غذایی ارتباط چندانی ندارد و نه تنها زنان، که مردان هم هوادار رژیم‌های گیاهی هستند.

کاست همان نظام طبقاتی هند است که سابقه ای چند هزار ساله دارد و بنیان‌های آن بسیار محکم است. مذاهب هندی در عین تقدس شیر، خوردن گوشت را لذتی گناه‌­آلود دانسته‌­اند، خصوصا که گوشت ماده گاو باشد.

بگواد گیتا (Bhagavad Gita)، کتاب مقدس هندوان، سخن از سه نوع غذا گفته و هر نوع را به بسته به نیت فرد دارای فواید و مضراتی دانسته است:

 دسته اول، غذاهایی که با نیت خیر خورده می‌­شوند، دوم آنها که به نیت لذت مصرف می‌­شوند و سوم، غذاهایی که در اوقات جهالت خورده می‌­شود. در دسته اول، سبزیجات، میوه­‌ها، شیر گاو و غلات جای دارد که بدن را سالم، ذهن را آرام و نور حقیقت‌­جویی را در دل روشن می­‌کنند.

اگر همین غذاها به نحوی آماده‌­‎‌‌‌سازی و پخته شوند که هدف از آن لذت‌­جویی باشد (مثلا با افزودن ادویه، نمک یا شکر، یا بسیار داغ یا سرد)، آنگاه نیت فرد تغییر کرده است. خوردن غذا با چنین امیالی، خواسته‌­های مادی و نفسانی را بیدار می‌­کند.

در درسته آخر نیز غذاهایی هستند که در جهالت و بی‌عقلی مصرف می­‌شوند، غذاهای خشک شده، غذاهای سمی چون الکل، و هر آنچه به جز غذاهای گیاهی است و باعث افزایش خشم، میل به تنبلی، خشونت‌­ورزی، و در نهایت پوشاندن روح انسان در هاله‌­ای از سیاهی می‌­شود. گوشت نیز جزو این غذاهاست.

خلاصه اینکه «هر چه می­‌خوری، بر ذهن و بدن تو تاثیراتی دارد». پیرو همین تعالیم، مردم گوشت را بسیار اندک مصرف می­‌کنند. برخی نیز ممکن است گوشت مصرف نکنند، اما تخم‌­مرغ و لبنیات، بخصوص شیر گاو، در برنامه غذایی­‌شان جا دارد.

باید دانست که سه مذهب بزرگ هند، به تعبیری، خود واکنشی به اعمال برهمن‌­ها بودند. یعنی پیش از ظهورشان، هندوان گیاهخوار نبودند و گاو ماده را هم می­‌خوردند و هم قربانی می­‌کردند. اما نظام تقدیم قربانی به درگاه خدایان به تدریج از کنترل خارج شد و بدل به بی­‌رحمی با حیوانات گردید، مذاهب سه­‌گانه در اینجا قدم پیش گذاشتند و گیاهخواری را به عنوان عکس‌­العملی نسبت به خونریزی برهمن‌­ها ترویج کردند.

در هر سه مذهب، به خشونت­‌پرهیزی و نهی از آزار رساندن به موجودات دعوت شده است. پیروان جنیسم اکثرا گیاهخوار و تعدادی وگان هستند و برخی به اندازه­‌ای سختگیری دارند که از خوردن گیاهان ریشه‌­دار (مثل پیاز و سیر) هم پرهیز می‌­کنند. زیرا اعتقاد دارند ممکن است هنگام بیرون کشیدن گیاه از خاک، به موجودات داخل خاک آسیب برسد.

تنوع غذایی در هند
سفره گیاهخواران هند، پر است از رنگ‌ها و مزه‌های متفاوتی که کنار هم نشسته‌اند.

در این کشور رنگارنگ، تاثیرات هم ­هویت‌­انگاری خود با غذا بقدری شدید است که در عین اتحاد مردم، باعث جدایی‌شان هم شده است. مثلا بسته به کاست و طبقه اجتماعی‌­ای که هندی‌­ها در آن متولد می‌­شوند، ممکن است دو نفر گیاهخوار هم اجازه سهیم شدن در غذای همدیگر را نداشته باشند. به عنوان نمونه، گیاهخوارهایی را در نظر بگیرید که مجازند سیر و پیاز بخورند و آنها که مجاز نیستند حتی در خانه­‌ای غذا بخورند که در آشپزخانه‌­اش سیر و پیاز وجود دارد.

شیر در فرهنگ غذایی هند

شیر، یکی از غذاهای مقدس هندوان و هدیه‌­ای از خدایان است که نه تنها از آن برای تغذیه، بلکه برای اجرای مراسم­‌های آیینی هم استفاده می‌کنند. در معابدی که موش‌­ها از سر و روی زائران بالا می‌­روند، شیر برای تغذیه این حیوانات، نذر خدای گانیشا (Ganesha) می­‌شود.

به جز این، شیر غذایی است که به شیوا (Shiva)، خدای جنگ، تقدیم می­‌کنند. همچنین، به علت قائل بودن خاصیت پاک‌­کنندگی برای شیر، طی مراسم­‌هایی خاص، آن را بر سر و روی خدایان می­‌ریزند یا با آن شستشویشان می‌­دهند.

از گی (ghee) (کره آب شده حیوانی) نیز برای روشن کردن فتیلهِ شعله در سینی‌­های دعا و معابد استفاده می­‌کنند. شیر و گی هر دو در تهیه شیرینی‌­های مراسم دعا هم کاربرد دارد.

سرانجام، از یک جهت دیگر نیز بیننده بیرونی با قدم زدن در خیابان­ها و خرید غذا از دستفروشان دچار محاسبه اشتباه می­‌شود. غذاهای خیابانی هند اکثرا گیاهی هستند، اما باز هم نه لزوما به خاطر گیاهخواری مردم، بلکه به علت ارزانی فراوان مواد اولیه برای تهیه سمبوسه و پانی پوری (Pani Puri) .

فروش این دست غذاها، بخشی از بار اقتصاد و توریسم هند را به دوش می­‌کشد و مردم زیادی از عرضه آنها به عنوان شغلی برای اداره خانواده خود استفاده می­‌کنند، زیرا همیشه گردشگر اروپایی و امریکایی­‌ای هست که مشتاق این اغذیه­‌های نامتعارف شرقی و ارزان قیمت باشد.

شیر در فرهنگ غذایی هند
شیر در فرهنگ هند، هدیه خدایان است و از آن در غذاها و دسرهای زیادی استفاده می‌شود.

چرا در دو دهه اخیر هندی­‌ها به سمت گوشت‌خواری رفته‌­اند؟

در خیابان‌­ها، رستوران‌­ها و خانه‌­های هندی، گیاهخواری به شکل سنتی رژیم غذایی رایج بوده و هست. ولی این چشم­‌انداز زیبا و صلح‌­طلب از هند همزمان با هندِ مدرن، در حال دگرگونی است. سیاست، فرهنگ، درآمد بالاتر، شکل­‌گیری طبقه متوسط که امکان سفرهای بیشتری را به خارج از کشور دارد و نفوذ فرهنگ غرب در دل سنت‌­های باستانی، همگی باعث شده تا مردم، مشتاق چشیدن مزه­‌های جدید آن طرف آبی باشند.

به عنوان مثالی واضح، می­‌توان از مک دونالد نام برد که سال ۱۹۹۵ وارد میدان شد تا در کنار کِی‌­اِف­‌سی (KFC)، پیزا هات (Pizza Hut) و برگر کینگ (Burger King) سودهای هنگفتی به جیب بزند. البته با منوی اختصاصی برای سلیقه هندی، چون اعتراض­‌های اولیه به تاسیس شعبه­‌هایی در مناطق مذهبی، تا نارضایتی از استفاده این برند از طعم‌­دهنده­‌های گوشت گاو در فرنچ فرایزهایش کم نبود.

مک دونالد در هند
حضور مک دونالد در هند با استقبال زیاد نسل جوان مواجه شده است.

همین واکنش­‌ها باعث شد مک دونالد کتلت‌­های گوشت گاوش را با مرغ جایگزین کند و به جای بیگ مک (Big Mac) معروف خودش که امضای این برند در سراسر دنیاست، برای هندی­‌ها ماهاراجا مک (Maharaja Mac) بپزد.

همینطور اطمینان بدهد که در آشپزخانه‌­اش دو بخش مجزا یکی برای طبخ غذای گیاهی و یکی غذای گوشتی در نظر گرفته شده و حساسیت­‌های مردم هند را در این باره درک می‌­کند. در ادامه ابداعات هم مک آلو تیکی برگر (McAloo Tikki Burger)، مک وجی (McVeggie)و پیزا مک پاف (Pizza McPuff) از راه رسیدند.

تغییر، شتابان­‌تر از هرکجا ابتدا در شهرهای بزرگ مثل کلکته، بمبئی و دهلی­‌نو شروع شد، و بعد به سورات، پونه، احمدآباد، چانای و سایر شهرها هم رسید. فست فودها به پدیده­‌ای جذاب برای طبقه متوسط و کارمند هندی تبدیل شده است.

همچنان که برای نوجوانان و جوانانی که دوست دارند طعم گوشت را مزه‌­مزه کنند، هرچند خلاف سنت خانواده گیاهخوارشان باشد. به همین جهت، پنهانی با دوستانشان در فست فودی­‌ها قرار می‌­گذارند و دور هم گناهی نابخشودنی را مرتکب می­‌شوند، که همان لذت بردن از گوشت است. دلایل موجهی هم برای این کارشان دارند.: فشارهای مذهبی، فرهنگی و سیاسی.

بسیاری از خانواده‌­ها نه اجازه ورود گوشت را به منزل می­‌دهند و نه آن‌ را در منزل طبخ می‌­کنند. در اصل، هندوان به معنای پیروان آیین هندوییسم، ۸۰% جامعه این کشور را تشکیل می‌­دهند و گاو ماده را مقدس می­‌دانند.

حزب سیاسی حاکمِ بی­ جِی ­پی (BJP) نیز که از سال ۲۰۱۴ قدرت را بدست دارد، ذبح گاو را در بسیاری از ایالت‌­ها ممنوع کرده است. به علاوه، گروه‌­های خودجوش مردمی که مراقبت از سنت‌­های مذهبی و فرهنگی جامعه را وظیقه خود می‌­دانند، هر جا گمان کنند شخصی از قوانین مرسوم تخطی کرده و گوشت خورده، او و خانواده­‌اش را مجازات می­‌کنند.

مصرف گوشت در هند
مصرف گوشت در میان هندی‌ها و بخصوص جوانان رو به افزایش است.

اکنون مرغ در صدر گوشت مصرفی هندی‌­ها قرار گرفته و این اعتقاد بوجود آمده که پروتئین مرغ بسیار بیشتر از مشتی لپه و عدس پخته شده است. هندی‌­ها راحت‌­تر می­‌توانند دست در جیب کنند و برای سبد غذایی­شان هزینه بپردازند و مرغ، گوشت ارزانی است. وجترین­‌های پنهان (Closet Vegetarian) همین جا متولد می‌­شوند. فرزندان والدینِ نسل­ اندر نسل گیاهخواری که نمی‌­خواهند این تصویر مخدوش شود، زیرا تابوهای مذهبی در هند هنوز به قوت خود باقی­‌اند و در بحث غذا نیز همینطور.

آسیب­‌های اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی گیاهخواری در هند

اگر در ساختار جامعه هند دقیق شویم، شواهدی وجود دارد که نشان می‌­دهد گیاهخواری، به مراتب بیشتر از گوشت‌­خواری، به ضرر حیوانات تمام شده است. انبوه گاوها و گوساله­‌های نر و ماده سرگردان در شهرهای هند، بخصوص ایالت­‌هایی که ذبح گاو در آنها ممنوع است، تصاویر ناراحت‌­کننده‌­ای را از زندگی این موجودات بدست می­‌دهد.

این مسئله محدود به گاوها نیست، زیرا بزها و بزغاله‌ها، مرغ و خروس و حیوانات اهلی دیگر را هم دربرمی‌گیرد. غالب اوقات ماده گاوی را می‌بینی به علت فرتوت شدن و سربار بودن، صاحب فقیر خود را در دو راهی سختی قرار داده است.

این مردم آنقدر درآمد ندارند که هم خرج خانواده و هم گاو را بدهند، از طرفی نمی‌­توانند آن را ذبح کنند تا از گوشتش استفاده کنند. در نتیجه گاوها را رها می‌­کنند تا در زباله‌­دانی‌­ها شکم خود را از پلاستیک پر کنند، در خیابان با وسایل نقلیه تصادف کنند و از زخم و جراحت مدت‌ها رنج ببرند، یا آنکه از دستفروشانِ میوه و سبزی کتک بخورند.

این صحنه­ در هند آشناست؛ زن یا مرد فقیری چند لحظه­ از بساطش غفلت کرده و گاوی از فرصت استفاده می­‌کند تا شکمش را سیر کند و بعد، از فروشنده با چوب کتک می‌خورد. همه تماشاگرند. قاچاق این حیوانات به پاکستان برای ذبح شرعی، با خستگی روزهای متمادی راه بردن از بیراهه‌­ها، درحال تشنگی و گرسنگی و آسیب دیدن همراه است و خود معضل دیگری است. همه این­‌ها جدای از مشکلات بهداشتی‌­ای است که همزیستی آدم­‌ها و حیوانات بلاصاحب در سطح شهر ایجاد می‌­کند.

تقدس گاو در هند
گاوها و سایر حیوانات اهلی بدون صاحب در خیابان‌های هند، به وفور دیده می‌شوند.

از طرفی، گفتیم که پیروی از گیاهخواری در هند به شکل مستقیم با مذهب افراد ارتباط دارد و هر فرد هندی در کاستی متولد می­‌شود که حق خروج از آن را ندارد. این سیستم نظام اجتماعی، در تولید و بازتولید فقر و تبعیض بین مردم کشور نقش اساسی داشته است. اساس سیستم کاست بر پاکی و ناپاکی افراد جامعه استوار شده و در مورد غذا نیز قوانین سختگیرانه‌­ای دارد.

به عنوان مثال، در بعضی نقاط هند مثل چاتارپور، نگهداری مرغ و ماکیان و فروش تخم­‌مرغ، به طور سنتی کار طبقه پست جامعه شمرده شده، و حتی توانگران هم سراغ تاسیس مرغداری نمی‌­روند. در این هنگام فردی از طبقه پانچاما (ناپاکان)، با فقر مالی شدید، چه می­‌تواند بکند؟ آیا باید پول اندک را صرف خرید دانه برای مرغ­‌ها کند و خانواده خود را گرسنه بگذارد؟ یا پرنده­‌ها را رها کند که سرگردان شوند و طعمه سرنوشت؟ یا اینکه آنقدر بهشان غذا ندهد که بمیرند؟ به این شکل، فقر نسل به نسل در خانواده این افراد ادامه پیدا می‌­کند.

افراد بسته به کاست خود نمی­‌توانند از غذای هم استفاده کنند، یا برای هم غذا بپزند، یا مبادله غذایی داشته باشند؛ درحالیکه می­‌دانیم غذا تا چه اندازه می‌­تواند عاملی برای اتحاد و نزدیکی انسان­‌ها باشد.

مثال سوم از مضرات گیاهخواری بر گوشت‌خواری در هند، پیروان جنیسم هستند. این افراد بنا به قوانین دینی خود هرگز به پرورش و استفاده از حیوانات مشغول نشده‌­اند تا بدین وسیله با پاکسازی خوراک خود پرهیزکار بمانند.

آیا می­‌توان انگیزه ایشان را حیوان‌د‌وستی دانست یا بیشتر دغدغهِ عاقبت خود را داشته‌­اند؟ در جنیسم رستگاری نهایی این است که فرد تمام لباس­‌ها را از تن بدر آورد و تا مرز مرگ به خود گرسنگی بدهد. زیرا اعتقاد آنست که پرهیزگاری را با تلاش و کوشش خود بدست می­‌آورید.

چرا وگانیسم در هند با مخالفت روبروست؟

تعداد وگان‌­های واقعی هندی یک درصد جمعیت کل گیاهخواران این کشور است و پذیرش و گسترش وگانیسم در میان هندوان، حتی آنهایی که گوشت نمی­‌خورند، به مراتب سخت‌­تر از نقاط دیگر دنیاست.

وگان بودن در هند یعنی درخواست کنید تا این مردم نه گی بخورند، نه خامه، نه پنیر، نه شیر و نه کره‌­ای در غذایشان باشد. حال فرض کنیم هندویی هیچ نوع گوشتی مصرف نکند، اگر از او بخواهید شیر را هم کنار بگذارد با شما سخت مخالفت خواهد کرد، چون شما سعی در تغییر دادن باورهای مذهبی اجداد وی داشته‌­اید، از او خواسته‌­اید به خدای شیوا و گانیشا بی­‌احترامی کند و در مراسم­‌های دعا، دیگر شیر و عسل به آنها تقدیم نکند.

هندی­‌ها وگانیسم را مدی غربی و وارداتی می­‌دانند و برای آنها پیروی از دستورات دینی درباره غذا و الزامات منطقه محل زندگی، از هر چیزی مهم­تر است. بنابراین، می­‌توان فهمید که چرا وگان­‌ها در این کشور مورد تهدید جانی و نفرت­‌پراکنی بزرگان قومی و مذهبی واقع می‌­شوند، فارغ از اینکه در رسانه­‌های اجتماعی از قربانی کردن حیوانات در اعیاد انتقاد کنند، یا هندو باشند و بخواهند با نشان دادن تصاویر دامداری­‌ها مردم را از شیر نوشیدن منصرف کنند. نمونه بارز آن خشم مردم مذهبی نسبت به کمپین­‌های پِتا برای تشویق مردم به عدم مصرف شیر گاو و قربانی کردن بزها بود که از جانب هندی‌­ها به مداخله در امور مذهبی تعبیر شد.

تنوع غذایی در هند
غذاهای هندی طبقه اجتماعی افراد و مذهبشان را مشخص می‌کند و تنوع فراوانی دارد.

همانطور که در پاراگراف­‌های قبلی هم گفتیم، شیر در جامعه هند به عنوان هدیه خدایان دانسته می‌­شود، بنابراین حتی اگر اقناع افراد به کنار گذاشتن گوشت شدنی باشد، شیری که در چای، ناهار، شام، شیرینی نذری و دسرهای خانگی به عنوان ماده غذایی ارزان و فراوان ریخته می­‌شود به سادگی حذف شدنی نیست.

جایگزین­‌های گیاهی شیر گاو نیز بین دو تا چهار برابر قیمت بیشتری دارد، که پرداختش برای میلیون­‌ها نفر ممکن نیست. نکته بعدی، فقر غذایی مردمی است که برای دسترسی به خوراک رایج در این کشور نیز درآمد آنچنانی‌­ای ندارند. خرید شیر سویا و گوشت گیاهی که شبیه شوخی است!

برای وگان بودن، بدون اینکه تصادفا پا روی قول و قرارتان با خودتان بگذارید، باید به زندگی در متروپولیتن‌­هایی مثل بمبئی، کلکته و لاکنو فکر کنید و شام و ناهار خوردن در رستوران­‌های لوکس وگان. پیدا کردن توفو (پنیر سویا)، پنیر وگان و انواع گوشت‌­های گیاهی هم داستان مشابهی دارد. از طرفی اگر هیچ محصول گیاهی مشابه لبنی­ را در رژیم‌تان جای ندهید، به علت احساس گرسنگی مدام، ناچارید صرفا از سبزیجات و میوه­‌ها تغذیه کنید که تعادل تغذیه را به هم می­‌ریزد و عواقب بدی برای سلامتی دارد.

خوب، بد، زشت در کنار هم

در هند گیاهخواری از ترتیبات مذهبی جامعه نشات گرفت و توسط کاست­‌های بالایی پذیرفته شد. سپس مردم طبقات دیگر نیز برای اینکه میان خود و آن طبقات برگزیده ارتباطی ایجاد کنند رو به گیاهخواری آوردند. اما اگر هند را به طور کلی در نظر بگیریم، بسیاری از کاست­‌ها و اجتماعات، غذای غیرگیاهی هم مصرف می­‌کنند، پس نمی­‌توان گیاهخواری را معادل هندوییسم و هند دانست.

همینطور با وجود سابقه دو یا سه هزار ساله گیاهخواری، در هند، نسبت به وگانیسم، مقاومت عمدتا مذهبی وجود دارد که پیشرفت این سبک زندگی را کند می‌­کند. بالاخره اینکه، هندوستانِ امروز، بیشتر از هر زمانی در معرض جهانی شدن و تاثیر گرفتن از افکار و ایده‌­های دیگر است.

در این جامعه بشدت طبقاتی، قید و بندها بعد از هزاران سال در حال گستتن هستند و این گسست، خود را در فاصله گرفتن نسل جدید از گیاهخواری مذهبی و حرکت به سوی گوشتخواری نشان می‌­دهد.

بنابراین، گوشتخواری یا گیاهخواری به خودی خود نمی­‌تواند دلیلی بر رستگار نشدن یا شدن انسان  باشد. خوب است این نوشته را با مثالی آشنا که اتفاقا متعلق به هند است به پایان ببریم. مهانداس کارامچاند گاندی، بزرگترین شخصیت هند در قرن بیستم هم، زمانی گوشت‌خواری می­‌کرد. او از کودکی تحت تربیتی سخت، گیاهخوار مذهبی بود، اما در دل به گوشت علاقه داشت و در جوانی گوشت بز را امتحان کرده بود.

فرهنگ های غذایی متنوع هندوستان
در هند فرهنگ‌های گوناگون غذایی در کنار هم وجود دارد.

گاندی در جریان مقابله با استعمار انگلیس به گوشت‌خواری روی آورد، زیرا این فکر در او پدیدار شد که هندی‌­ها به علت عدم دریافت پروتئین کافی ضعیف مانده و مغلوب انگلیسی‌­ها شده‌­اند. همچنین چکیده استدلال مذهبیِ «آنچه انسان می­‌خورد، بر خلق و خوی او تاثیر دارد»، در تصمیم او بی‌­اثر نبود.

مذاهب، خوردن گوشت را باعث پرخاشگری، شهوت­‌پرستی و بی­‌رحمی می­‌دانستند، گاندی نیز از همین استدلال در توجیه لزوم گیاهخواری بهره می‌­گرفت و گیاهخواران را افراد خوش­‌خلق‌­تری می­‌دانست، اما بعدها با دیدن هیتلر که گیاهخواری سخت معتقد و در عین حال فرد بی­‌رحمی بود، نظرش تغییر کرد. البته گاندی بعدا با مطالعه و از روی آگاهی گیاهخواری را تا پایان زندگی دنبال کرد و به این جهت، الگوی خوبی برای انتخاب آگاهانه وگانیسم است.

قهوه‌های استارباکس واقعا اعتیاد آور هستند؟

اعتیاد به استارباکس

اعتیاد به قهوه استارباکس! شاید با خواندن این عبارت حسابی تعجب کنید، یا اینکه بدون باخبر شدن از جزئیات آن، اعتماد خود به این برند محبوب را از دست بدهید. شما تنها نیستید! موضوع اعتیاد به قهوه و اعتیاد به نوشیدنی‌های استارباکس سالهاست به بهانه‌ای برای ضربه زدن به این برند تبدیل شده است. اما آیا وابستگی یا حس تعلق به یک برند خاص مثل استارباکس آنقدر خطرناک است که لازم باشد از مصرف محصولات آن صرف‌نظر کنیم؟

این‌که درآمد استارباکس فقط در سال ۲۰۱۹ بیش از تولید ناخالص داخلی ۸۵ کشور دیگر بوده است را می‌توان به اعتیاد به استارباکس نسبت داد؟ آیا می‌توان گفت استارباکس چیزهای غیرقانونی را به قهوه خود اضافه می‌کند، تا اعتیادآور شود؟ یا این که حس تعلق و وابستگی به این برند است که باعث شده عده‌ای به نوشیدن قهوه‌های استارباکس وابسته شوند؟

اعتیاد به استارباکس
آیا ادعای اعتیادآور بودن استارباکس، تنها تلاشی برای ضربه زدن به این برند است؟

اعتیاد به استارباکس یا وابستگی به آن؟

قبل از هر چیزی باید تفاوت بین اعتیاد به استارباکس و وابستگی به استارباکس را تعیین کنیم. برای فهم بهتر تفاوت اعتیاد و وابستگی می‌توانیم ورزش را به عنوان یک مثال در نظر بگیریم؛ شما می‌توانید به ورزش معتاد شوید اما از نظر شیمیایی به آن وابسته نباشید. بله، نکته مهم این است که تصور مردم از اعتیاد نادرست است چون اعتیاد نیازی به وابستگی شیمیایی ندارد. اعتیاد عموما رفتاری است که برای کنار آمدن با مشکلات یا فرار از چیزی مثل درد یا عوامل روانی ایجاد می‌شود و چند شاخص دارد.

اعتیاد چهار شاخص دارد

اجبار: در اعتیاد یک میل مطلق و طاقت‌فرسا برای دامن زدن به آن وجود دارد. اعتیاد ممکن است به صورت تکانشی شروع شود، اما در نهایت به یک میل شدید تبدیل می‌شود. انجام ندادن یا خودداری از انجام یک اعتیاد می‌تواند بر تمام زمینه‌های دیگر زندگی تاثیر منفی بگذارد. بسیاری از مردم احساس می‌کنند که بدون کافئین نمی‌توانند کار کنند و این حس نرسیدن کافئین به بدن آن افراد چیزی فراتر از احساس خستگی در آن‌ها ایجاد می‌کند و آن هم  یک اضطراب آزاردهنده است.

ولع مصرف: میل به دامن زدن به اعتیاد می‌تواند به اندازه درد گرسنگی فوری باشد یعنی می‌تواند یک نیاز فیزیکی در فرد ایجاد کند و این تمایلات اغلب به صورت «بی‌قراری، بی‌خوابی و بی‌اشتهایی» ظاهر می‌شود.

پیامدهای منفی: حتی زمانی که پیامدها و نتایج منفی در زندگی فرد معتاد رخ می‌دهد، باز هم او نمی‌تواند از انجام عملی که به آن اعتیاد دارد خودداری کند و به انجام آن ادامه می‌دهد. این مورد را می‌توان در نوشیدنی‌های بدون کافئئین هم دید.

از دست دادن کنترل: این مسئله همان فقدانی است که فرد نسبت به از دست دادن و نرسیدن به یک چیز در خود احساس می‌کند. افراد معتاد به مرور کنترل نحوه و زمان مصرف را از دست می‌دهند. مثلا بسیاری از مردم برای کارکرد بهترشان به قهوه صبحانه نیاز دارند و برخی در طول روز کاری به چیزی بیش از یک فنجان قهوه نیاز دارند و این در حالی است که آن‌ها به وضوح متوجه می‌شوند مصرف قهوه باعث از بین رفتن کیفیت خواب آن‌ها می‌شود اما آن‌ها این نکته را نمی‌توانند کنترل کنند و به این ترتیب این چرخه به صورت مداوم ادامه می‌یابد.

نکته مهمی که در این‌جا باید به آن دقت کنید این است که ضرورتا نیازی نیست به یک ماده خاص وابستگی پیدا کنید. به همین دلیل است که خیلی‌ها به معنای بالینی به چیزهایی معتاد می‌شوند که استفاده رایج از واژه اعتیاد با آن‌ها سازگاری ندارد. چیزهایی مثل رابطه جنسی، ورزش، روزه‌داری، بازی‌های ویدیویی و غیره. به طور کلی می‌توان گفت قهوه همه چهار شاخصه اعتیاد را دارد.

وابستگی چیست؟

قهوه بر اساس اثراتش وابستگی فیزیکی ایجاد می‌کند. کسانی که از نظر شیمیایی به قهوه وابسته هستند حالات زیر را در خود احساس می‌کنند:

  • سردرد
  • خستگی
  • اضطراب
  • مشکل در تمرکز
  • حالت افسردگی
  • تحریک‌پذیری
  • لرزش بدن
  • کم انرژی بودن

اگر بخواهیم بیشتر از این بررسی نکنیم و عمیق‌تر نشویم همین‌جا می‌توانیم توقف کنیم و مقاله را با یک بله قاطع به پایان برسانیم و بگوییم بله قهوه اعتیادآور است، اما نمی‌توانیم بگوییم قهوه استارباکس اعتیادآور است چون در مورد استارباکس چیزهای بیشتری برای گفتن وجود دارد که باید آن‌ها را هم در اعتیادآور بودن و یا حس تعلق و وابستگی به برند استارباکس و قهوه‌هایش در نظر بگیریم.

قهوه یا شکر؛ مجرم اصلی کدام است؟

اگر بخواهیم دلیل اصلی موفقیت استارباکس را بهتر متوجه شویم، باید قبل از هر چیزی این موضوع را در نظر بگیریم که استارباکس یکی از پیشروان اصلی موج دوم قهوه است، که در آن موج، اضافه کردن افزودنی‌های مختلف به قهوه برای خوش‌طعم کردنش یک اصل بوده است.

حالا اگر دقیق‌تر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که کافئین به خودی خود اعتیادآور است، حالا اگر خامه (برای چربی و غلظت) و شکر (برای طعم‌دهی) به آن اضافه شود، قطعا اعتیادآورتر از آن‌چیزی می‌شود که ما از قهوه انتظارش را داریم.

شواهد علمی موجود هم این نظریه را ثابت کرده است که در برخی شرایط، دسترسی متناوب به قند می‌تواند منجر به تغییرات رفتاری و عصبی شود که دقیقا شبیه اثرات سوء‌مصرف یک ماده است. آزمایش‌های انجام شده روی موش‌ها هم ثابت کرده که دسترسی متناوب به قند می‌تواند «وابستگی» ایجاد کند. به طور کلی بررسی‌های مشابه نشان داده است که موش‌هایی با دسترسی متناوب به غذا و محلول قندی مجموعه‌ای از رفتارها و تغییرات مغزی موازی را نشان می‌دهند که می‌توان با در نظر گرفتن آن‌ها به طور کلی گفت قند و شکر اعتیادآور هستند.

برخی از مطالعات حتی نشان داده که این ماده به اندازه کوکائین اعتیادآور است و به نظر می‌رسد که هر چه بیشتر قند مصرف کنید میل شما به مصرف آن افزایش می‌یابد. اما جالب است که بدانید این قضیه در مورد نمک کاملا متفاوت است چون انگار نمک دارای شیر خاموش‌کننده طبیعی است. آیا تا به حال متوجه شده‌اید که خوردن غذاهای شور فقط گاهی اوقات جذاب می‌شود، اما پس از کمی خوردن جذابیتشان را از دست می‌دهند؟

اگرچه شکر تصفیه شده یک ماده اعتیادآور شبیه به یک دارو است اما همچنان برخی از افراد در مورد آن نظرات متفاوتی می‌دهند که باید به آنها بگوییم می‌توانید یک دانه قهوه بخورید و احساس انرژی کنید. به عبارت دیگر شکل طبیعی قهوه نسبتا بی‌ضرر است اما در فرایند تبدیل آن به پودر چیزهایی به آن اضافه می‌شود یا کم می‌شود که آن را متفاوت می‌کند و همین مواد است که قهوه را تبدیل به یک ماده اعتیادآور می‌کند.

اعتیاد به قهوه
مردم به چیزی بیش از قهوه استارباکس پول می‌دهند و آن حس تعلق به این برند است.

توطئه پشت توطئه؛ اما کدام یک واقعی است؟

استارباکس و سایر کافه‌های زنجیره‌ای به دلایلی از جمله این که می‌خواهند درآمد بیشتر داشته باشند و افراد بیشتری مشتریان ثابتشان شوند. برای رسیدن به این اهداف به اضافه کردن خوشمزه‌کننده‌هایی مثل شکر که مورد پذیرش اکثر افراد است روی می‌آورند، اما این به معنای اضافه کردن ترکیبات اعتیادآور به قهوه‌های استارباکس است؟

اضافه کردن نیکوتین برای افزایش وابستگی

دقیقا همان‌طور که عده‌ای دلیلشان به نزدن واکسن را وجود میکروچیپ در آن می‌دانند، عده‌ای هم به دنبال آن هستند که همه چیز را در مورد قهوه استارباکس به این نسبت دهند که استارباکس به قهوه‌هایش نیکوتین اضافه می‌کند. اما باید از آن‌ها بپرسیم چرا باید یک شرکت موفق به قهوه خود نیکوتین اضافه کند و هزینه‌های خودش را افزایش دهد؟ مگر می‌خواهد شهرتش را به خطر بیاندازد؟

استارباکس کافئین بیشتری به قهوه اضافه می‌کند

این حرف تا حدی اعتبار دارد چون رست قهوه‌های استارباکس نسبت به دیگر قهوه‌ها بیشتر است؛ بنابراین قهوه‌های استارباکس به طور متوسط ​​کافئین بیشتری نسبت به بقیه قهوه‌ها دارد. هر چند این کار هم برای استارباکس هزینه بیشتری دارد و از طرف دیگر ادعای برخی از افراد در مورد اعتیاد به استارباکس را تقویت می‌کند.

استارباکس از قصد نام افراد را روی لیوانشان با غلط املایی می‌نویسد

شاید اگر نخواهیم سخت بگیریم باید بگوییم نوشتن اسامی افراد با غلط املایی که بسیار در استارباکس رایج است احتمالا یک خطای انسانی است و با هدف خاصی انجام نمی‌شود. ممکن است تعجب کنید که چرا استارباکس باید نام افراد را عمدا اشتباه می‌نویسد؟

برخی بر این باورند که استارباکس این کار را انجام می‌دهد تا از تبلیغات رایگان استفاده کند. اما چگونه؟ معمولا اکثر افراد به نوشتن اشتباه اسمشان واکنش نشان می‌هد و اولین کاری که می‌کنند نوشتن در مورد آن در شبکه‌های اجتماعی است. شاید فکر کنید این چه ربطی به اعتیاد دارد. باید به شما بگوییم که این کار ارتباط مستقیمی با اعتیاد ندارد اما اگر شما به چیزی معتاد باشید و مدام آن را ببینید قطعا وسوسه می‌شوید. بله! این مدام دیده شدن استارباکس در شبکه‌های اجتماعی این‌گونه به اعتیاد افراد به قهوه می‌تواند دامن بزند.

اما مواردی که در بالا به آن‌ها اشاره شد تنها دلایل وابستگی و حس تعلق به استارباکس نیست. استارباکس با خاص بودنش در ارائه خدمات و حتی در نکات ظریفی مثل رنگ نی، نور غیرمستقیم، موسیقی آرامش‌بخش در پس زمینه کافه‌هایش، عطر و بوی قهوه، یا نوع میزهایی که در کافه‌هایش استفاده کرده و حتی رفتار کارمندانش با مشتریان توانسته حس تعلق را در اکثر مشتریانش ایجاد کند.

حتی شاید باورتان نشود اگر بشنوید لوگوی استارباکس هم که نشان از یک پری دریایی به نام سیرن است در حس اغوا شدن افراد برای نوشیدن قهوه‌های استارباکس موثر است. اما این به معنای اعتیاد به استارباکس نیست!

به طور کلی می‌توان گفت همه موارد بالا در کنار وجود ترکیب کافئین، شکر، چربی شیر و نمک یک ترکیب عجیب ایجاد می‌کند که دوپامین را در مغز افراد افزایش می‌دهد و این‌گونه می‌شود که اگر بگوییم قهوه‌های استارباکس از برخی از داروهای اعتیادآور، اعتیادآوری بیشتری دارند بی‌راهه نگفته‌ایم.

اولین باش یا بهترین باش

این یک فلسفه تجاری کلی است چون در تجارت اولین نامی که مطرح است صحنه رقابت را تعیین می‌کند و می‌تواند بازی را تغییر دهد و حتی بیشترین توجه را به خود جلب کند. بنابراین یم‌توان گفت اگر شما اولین باشید، حفظ موقعیت و بازی برایتان آسان‌تر خواهد بود اما در عین حال اگر اولین نیستید باید بهترین باشید

استارباکس اولین شرکتی بود که در زمینه قهوه در دنیا بسیار محبوب شد، و این شهرت خوب بودن را در بین مخاطبان موج دوم قهوه به خوبی حفظ کردند. نکته مهم دیگر این است که قهوه‌های استارباکس هم بهترین نوع قهوه‌های موجود در دنیاست بنابراین دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، باید بپذیریم که ​​اگر محبوب نباشیم، چیزی نیستیم.

از طرف دیگر سوای گوش دادن به توطئه‌ها و شک‌و‌شبهه‌ها خوب است نگاهی به نرخ بازگشت مشتریان استارباکس بیاندازیم تا متوجه شویم که اعتیاد و وابستگی به استارباکس قطعا به چیزی غیر از کافئین و مواردی که در بالا اشاره کردیم برمی‌گردد.

میانگین نرخ بازگشت مشتری استارباکس به درستی به شما ثابت می‌کند استارباکس کاری را درست انجام می‌دهد که نتیجه آن اینقدر جذاب است:

در سال ۲۰۲۱، به طور متوسط ۲۱ درصد از بازدیدکنندگان و مشتریان استارباکس ظرف سه روز دوباره به استارباکس بازگشته‌اند و تعداد قابل توجهی از مشتریان وفادار استارباکس حتی خیلی سریع‌تر بازمی‌گردند، طوری که:

  • ۱۰ درصد از بازدیدکنندگان استارباکس ظرف یک روز باز می‌گردند.
  • ۱۶ درصد در عرض دو روز دوباره بازمی‌گردند.

استارباکس و استفاده هوشمندانه از روانشناسی

استارباکس از تاکتیک‌های زیادی برای بازگرداندن مشتریانش استفاده می‌کند از جمله این‌که قهوه‌های استارباکس از نظر کافئین کمی قوی‌تر از قهوه‌های دیگر کافی‌شاپ‌هاست و به طور کلی افزایش کافئین، واریانس کافئین و تمام افزودنی‌های دیگری که به قهوه‌ها و نوشیدنی‌های استارباکس اضافه می‌شوند از جمله شکر و خامه خود به تنهایی اعتیادآور هستند.

و سوای تمام این موارد باید این نکته را همیشه در نظر داشته که قهوه اعتیادآور است و استارباکس هم قطعا از این قاعده مستثنی نیست. اما نکته این است که استارباکس با استفاده از روانشناسی هوشمندانه، برندسازی، بازاریابی در کنار اهمیت دادن به نکاتی دیگر ازجمله اضافه کردن افزودنی‌های خاص مثل شکر و هزاران دلیل دیگر اولین و بهترین در میان رقبای شده است و این نکته به خودی خود به حس تعلق مشتریانش کمک شایانی می‌کند.

استارباکس؛ همه‌چیز به‌جز قهوه

راز موفقیت استارباکس فقط به قهوه‌ای که ارائه می‌دهد یا سابقه طولانی‌اش نیست. از طرف دیگر استارباکس از آن دسته برندهای گرانی است که مشتریانش قطعا می‌دانند برای یک فنجان قهوه آن باید بیشتر از جاهای دیگر پرداخت کنند. اما آیا اعتیاد به استارباکس دلیل این دست و دل‌بازی است؟

به گفته برایانت سایمون (Bryant Simon)، پروفسور دانشگاه تمپل که بیش از چهار سال است پدیده استارباکس را در سراسر جهان مطالعه کرده، مردم برای همه‌چیز استارباکس به جز قهوه‌اش پول می‌پردازند. او معتقد است که استارباکس با مکانیسم‌های مختلف، پدیده‌ای خلق کرده که برای مردم ارزشمند است و در واقع استارباکس باعث شده مردم به روش‌های مختلفی حتی مثلا گرفتن فنجان استارباکس هم حس خوبی داشته باشند.

درست است که پشت سر استارباکس حرف و حدیث زیاد است و اگر فقط نگاهی به صفحات اجتماعی مختلف بزنید، می‌بینید که مردم چقدر در سراسر دنیا از آن حرف می‌زنند یا عکس‌هایشان را در حالی که ماگ استارباکس به دست دارند یا در یکی از کافه‌های استارباکس نشسته‌اند به اشتراک می‌گذارند تا نظراتی همچون اعتیادآور بودن قهوه‌های آن اما در نهایت استارباکس توانسته حسی حتی فراتر از حس تعلق در مردم ایجاد کند. حالا خودتان قضاوت کنید. موضوع اعتیاد به استارباکس است یا وابسته شدن به یک برند جذاب؟

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید